مردی در تهران که متهم است که زنان جوان را سوار بر خودروی شخصی خود کرده و پس از انتقال به بیابانهای اطراف شهر آنها را مورد آزار جنسی قرار داده بود، بازداشت و روانه زندان شد.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از آفتاب، یک متهم به آزار جنسی زنان در تهران بازداشت شد.
بر اساس این گزارش، رسیدگی به این پرونده با شکایت یک زن جوان آغاز شد. این زن به مأموران گفت: وقتی از محل کارم بیرون میآیم معمولا با تاکسی به خانه میروم اما آن روز عجله داشتم. وقتی یک پراید خاکستری جلوی پایم توقف کرد، تصور کردم مسافرکش است و سریع سوار شدم، اما چند دقیقهای طول نکشید که مسیرش را تغییر داد. اعتراض کردم که با درهای بسته ماشین روبهرو شدم. درها را قفل کرده بود. فریاد زدم و کمک خواستم.
وی افزود: به منطقهای دورافتاده رفته بود، جایی که هیچکس صدایم را نمیشنید. قمهاش را زیر گلویم گذاشته بود، تهدیدم میکرد. میخواست مرا بکشد. با تهدید قتل، مرا مورد تجاوز قرار داد و بعد تمام طلا و جواهراتم را به همراه مقداری پول که در کیفم بود، سرقت کرد. از ترس صدایم درنمیآمد. تمام بدنم میلرزید تا این که مرا در خیابان رها کرد و رفت، اما شماره پلاکش را برداشتم.
در حالی که تیم قضائی و پلیسی به دنبال ردی از متهم بودند، دختر دیگری شکایت مشابه را مطرح کرد.
تنها مدرک در دست مأموران پلیس شماره خودروی متهم بود. همزمان با در دست داشتن این پلاک، دوربینهای مداربسته مسیر حرکت خودرو در زمان وقوع گروگانگیری و سرقت از زنان هم مورد بازبینی قرار گرفت. صاحب خودروی پراید خاکستری که پسری بیست و پنج ساله بود، شناسایی و توسط مأموران پلیس دستگیر شد.
راننده پراید جوان در بازجوییها به جرم خود اعتراف کرد و گفت: از دختران نفرت دارم. به همین خاطر نقشه ربودن و آزار و اذیت آنها را کشیدم. عاشق دختری در همسایگیمان بودم. قرار ازدواج گذاشته بودیم. همیشه زندگی آیندهام را در کنار او میدیدم. یک سالی از این ارتباط گذشته بود که از او خواستگاری کردم اما با جواب منفیاش مواجه شدم.
متهم ادامه داد: باورم نمیشد زیرا او همیشه تصور زندگی در کنار هم را برایم ترسیم میکرد. میخواست تا ابد کنار هم بمانیم. تصور میکنم پای پسری که وضع و شرایط مناسبتری از من داشت، در میان بود. خیلی راحت مرا نخواست. سرکوب شده بودم. شکست خوردم. احساس پوچی میکردم. تمام تلاشم را برای برگرداندن این عشق کردم. اما نافرجام بود.
متهم ادامه داد: به مرور زمان تصوراتم تغییر کرد. از همه دخترها بدم میآمد. حس انتقام هر روز در وجودم پررنگتر میشد. کینه داشتم و میخواستم همه دختران را نابود کنم. به همین خاطر تصمیم گرفتم به این روش این حسم را سرکوب کنم. کارم را تازه شروع کرده بودم و فقط دو دختر جوان را ربودم. سرقت را قبول ندارم اما تهدید و تجاوز را قبول دارم. با نقشه قبلی و در نقش مسافرکش دختران را ربودم. وقتی هوا کاملا تاریک میشد، به خیابان میرفتم و دخترانی که همسن و سال دختر مورد علاقهام بودند، شناسایی میکردم تا با تهدید قمه، نقشه آزار و اذیت را اجرا کنم.
در پایان متهم راهی زندان شد تا شکات احتمالی دیگر پرونده دست به شکایت بزنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر