۱۳۹۹ شهریور ۱۳, پنجشنبه

 ماهنامه سیاسی و مدنی قدرت حق

نشریه مستقل هواداران حقوق بشر



 

ما هواداران مستقل حقوق بشر، خواهان احترام به حقوق ذاتی (حقوقی که در زمان زایش همراه ماست چون نفس کشیدن، دیدن، شنیدن، رشد، احساسات و ... ) و شهروندی (وظیفه جامعه برای امکان رشد حقوق ذاتی چون امنیت زندگی، رفاه، بهداشت، آموزش، پرورش و...) انسان ها هستیم.

 

برای آگاهی در زیر چند ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر را اعلام می کنیم

 

ماده 12: عدم دخالت در احوال شخصی

احدی در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخله های خودسرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نباید مورد حمله قرار گیرد . هر کس حق دارد که در مقابل این گونه مداخلات و حملات، مورد حمایت قانون قرار گیرد.

 ماده 13: حق انتخاب محل اقامت

الف) هر کس حق دارد که در داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور کند و محل اقامت خود را انتخاب نماید.
ب) هر کی حق دارد هر کشوری و از جمله کشور خود را ترک کند یا به کشور خود باز گردد.

ماده 14: حق پناهندگی

الف) هر کس حق دارد در برابر تعقیب ، شکنجه و آزار ، پناهگاهی جسنجو کند و در کشورهای دیگر پناه اختیار کند.

ب) در موردی که تعقیب واقعا مبتنی به جرم عمومی و غیر سیاسی و رفتارهایی مخالف با اصول و مقاصد ملل متحد باشد ، نمی توان از این حق استفاده نمود.

 ماده 15: حق انتخاب ملیت

الف) هر کس حق دارد ، که دارای تابعیت باشد.
ب) احدی را تمی توان خود سرانه از تابعیت خود یا از حق تغییر تابعیت محروم کرد.

 

زنان و خشونت خانگی

سحر حاجی قادر مرحومی

متاسفانه ایران ما، یکی از آن کشورهایی است که خشونت خانگی در آن خیلی اعمال می شود و بیشتر در شهرستانها به چشم  می خورد .

انواع خشونتهای خانگی

خشونتهای زبانی، روانی، فیزیکی، حقوقی، جنسی، اقتصادی، فکری، آموزشی .

آمارها نشان میدهد که زنان ایرانی ، از اول زندگی مشترکشان تا کنون حداقل یکبار مورد خشونت قرار گرفته اند . شمار زنانی که از اول زندگی مشترک خود تا کنون مورد خشونت قرار گرفته اند ، در بندرعباس بیش از سایر نقاط ایران بوده است .

زنان بندرعباس در طول یکسال، دفعه های بیشتری مورد خشونت خانگی قرار گرفته اند . زنان ایرانی در میان انواع خشونت خانگی بیشتر تحت خشونتهای روانی و کلامی قرار دارند . در پژوهش ملی ، بررسی خشونت خانگی دقیقاً اعلام کرده اند که از اول زندگی مشنرک تا کنون قربانی این نوع خشونت که شامل بکار بردن کلمات رکیک، دشنام، داد و فریاد، بهانه گیریهای پی در پی و ..... بوده است .

درصدی هم از اول زندگی مشنرک خود، خشونت شامل : سیلی زدن و یا زدن با مشت و یا لگد زدن است . درصدی هم به خشونتهای ممانعت از رشد اجتماعی و فکری  و آموزشی است که شامل ایجاد محدودیت در ارتباطهای فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتغال و ایجاد ممانعت از ادامه تحصیل و مشارکت در انجمن های اجتماعی است که درصدی از زنان اظهار کرده اند که از اول زندگی مشترک تا کنون در معرض این نوع خشونت همسران بوده اند . خشونتهای جنسی و ناموسی که شامل مجبور کردن به دیدن عکس و فیلمهای خلاف اخلاق عمومی یا اجبار به روابط زناشویی ناخواسته یا غیر متعارف میشوند که درصد بسیار بالایی که دچار این خشونت میشوند، شرم و حیا مانع از بازگفتن این خشونت آمار را خیلی کمتر از آنچه که وجود دارد نشان میدهد . زنان شاغل، کمتر دچار خشونت خانگی میشوند و این آمار همچنان زنانه خانه دار بیشتری را نشان میدهد که دچار خشونت خانگی میشوند . این آمار نشان میدهد که زنان بین 50 تا 60 ساله بالاترین و زنان 20 تا 25 ساله پایین ترین مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترک خود داشته اند . خشونت خانگی ابزاری برای تثبیت قدرت و سلطه جویی است که نه تنها آرامش و امنیت خانواده، بلکه اعتبار و کرامت انسانی را خدشه دار میسازد . خشونت خانگی را میتوان بعنوان رفتاری با قصد و نیت آشکار یا رفتاری با قصد و نیت پوشیده، اما قابل درک، جهت وارد کردن آسیب بدنی و روانی به فرد دیگر گویند . اصطلاح همسر آزاری فقط شامل کسانیکه ازدواج کرده اند نمیشود بلکه شامل افرادی که زندگی مشترک بدون ازدواج دارند و کسانیکه جدا از همسر سابقشان زندگی میکنند نیز میگردد . زنان در طول تاریخ به دلیل حاکمیت خشن مردها، خشونت پذیر شده اند اما واکنشهای آنان به تدریج با افزایش شناخت،  نسبت به حقوق خود تغییر یافته است .

قهر از خانه، جدایی عاطفی، جدایی جنسی و طلاق از انواع روشهایی است که زنان برای احقاق حق خود یا اعتراض به وضع موجود مورد استفاده قرار میدهند .

علل خشونت خانگی :

خشونت یک نوع پاسخ اعتراض آمیز است که فرد نسبت به فشارهای درونی و بیرونی که به وی تحمیل شده است میدهد .

علل اجتماعی، فرهنگی و روانی از جمله مهمترین علل ایجاد خشونت هستند .

وجود پدر و مادرانی که دچار بیماری بوده و یا به سوء مصرف مواد مخدر یا الکل مبتلا هستند و یا مشکلات شخصیتی دارند از جمله عوامل ایجاد رفتارهای پرخاشگرانه در کودکی و خشونت خانگی در آینده میباشد . خشونت خانگی بیشتر در سکوت اتفاق می افتد و زنانی را به کام مرگ می فرستد .

در جامعه ایران، شرایط اجنماعی به گونه ای سامان گرفته است که از هر توع حمایت و کمک رسانی به زنان دچار خشونت خانگی  جلوگیری میکند . زیرا برخی موقعیتهای اجتماعی و خانوادگی امکان بکارگیری خشونت را به افراد دارای موقعیت اجتماعی نمیدهد .

متاسفانه خشونت خانگی در ایران آشکار است زیرا محدود به محیط خصوصی خانواده نبوده و در همه جا رخ میدهد ، بدون آنکه دیگران در آن مداخله کنند . به همین دلیل سازمانهای نظارتی، نه نظارت خاصی بر این رفتار دارند و نه احتمالاً ضرورت حمایتهای ویژه از قرباتی خشونت خانگی مدنظر قرار میگیرد . مجموعه شرایط فوق باعث میشود که زنان مجبور به تحمل خشونت گردند و زندگی در چنین شرایطی را تحمل کنند . متاسفانه پرونده های مشاوره های ما پر است از این خشونتها........

یکی از اقوامم که روانکاو است در مورد زندگی ندا و ایرج اینچنین گقت : زمانی که ندا و ایرج به مطب من آمدند حکم طلاق به دستشان بود . به گفنه ایرج آمده بودند تا به خود شانس دوباره ای بدهند ، که البته با صحبت کردن خصوصی با ندا منوجه پوسته ظاهری این ماجرا شدم . در جلسه مشاوره ای که با ندا به تنهایی صحبت کردم منوجه شدم پرونده دیگری از خشونت خانگی     بی رحمانه یک مرد نسبت به همسرش در زوج درمانی رقم خواهد زد .

ندا با هراس و اضطرابی که در چشمان و رفتارش مشهود بود پرده از وحشت خود برداشت . هر از گاهی نگاهی با نگرانی و تشویش

به درب اتاق نشان از ترس او از ورود همسر میداد که او را دعوت به آرامش کردم و مطمین ساخنم که مشکلی نخواهد بود و

شروع به گفتن ماجرای زندگی خود کرد .

سه ساله بودم که مادرم را از دست دادم و نامادری جوانتر از مادر جایگزین شد و خواهرانم با اولین مرد از راه رسیده ازدواج کردند و تنهاتر شدم . ایام کودکی و نوجوانی در حسرت روزهای خوشی که هرگز از راه نرسید گذشت و هر شب با این فکر که چگونه با این نامهربان مادر سر کنم و به چه شکلی حضور مزاحم خودم را از این زندگی کمرنگ کنم میگذشت. دلم برای پدر کارگرم میسوخت و دم نمیزدم . در سال آخر دبیرستان بودم و علاقه بسیار به نوشتن و نویسندگی داشتم و آرزوی این را داشتم که در آینده ادبیات بخوانم و نویسنده شوم . اهل نوشتن بودم ، که مناسفانه در مسیر راه هر روزه با پسری آشنا شدم که لبخند و حرفهایش امید تازه زندگیم شد و فکر کردم زندگی به من لبختد زده . با اصرار او خیلی زود به خواستگاریم آمد و با عقدی ساده به زندگیش در خانه اجاره ای کوچک رفتم .

بعد از چند روز که از بیکاری او در منزل می گذشت ازش سوال کردم مگر سرکار نمیری عزبزم ؟

گفت مگه خودت میری ؟ با بحث و گفتگو و سیلی محکمی از خواب و رویا بیدار شدم و از من خواست برم سرکار و گفت تو خونه حوصله با تو بودن را ندارم و ............. چشمانم به حقیقت تلختری از خانه پدری باز شد . خلاصه سه سال را با رعب و وحشت از اینکه اگر پول ندم و پول موادش جور نشه ازش کتک خواهم خورد . تا اینکه خواهر شوهرم برای پرستاری از یک خانم مسن من را به خانواده ای معرفی کرد . یک خانم 80 ساله و همسر مسن تر و پسر جوان 29 ساله که کارهای آنها هم اضافه بر نگهداری و پرستاری من بود و قبول کردم . حقوق خوبی به من میدادند ولی باز هم همسرم راضی نبود و تقریباً کتکها ادامه داشت ..... تا اینکه ایرج پسر خانواده جدید شماره من را گرفتند تا بتوانند هر زمان مشکلی برای مادرش پیش آمد شبها از من کمک بگیرند و ای کاش چنین اتفاقی نمی افتاد .

 من و همسرم بخاطر اعنیاد و نداشتن کار او و برآورده نشدن نیازهای عاطفی و روحی من مشاجره داشتیم و با هر جان کندنی زندگی را می گدراندیم . اما خواسته های او از من و حقوق ماهانه من فراتر بود و با بی شرمی تمام برای سرپناه دادن به من از من پول میگرفت و میگفت ناراحتی برو خونه بابات ..... چون میدانست بر نمیگردم و مجبورم سکوت کنم .

در اوج ناامیدی و بی محبتی، ایرج پسر مادر سالمند، از سروده هایش برای من میفرستاد و نظرخواهی میکرد . برای منی که هیچ کجای دنیا و زندگی به حساب نیامده بودم، برایم حکم نوش دارو داشت . از کی و کجا نفهمیدم چگونه عاشق هم شدیم و هر بار این احساس را پنهان کردم و به خودم عشق ممنوعه را هشدار دادم ولی نشد . با کمک او وکیل گرفتم و جدا شدم و سپس با اختلاف شدید هر دو خانواده با عقد ساده محضری وارد خانه ای شدم که تا روز قبل پرستار مادرش بودم .

ماه اول با زیبایی کلمات عاشقانه و شعرهای او گذشت و بعد از آن مادر ایرج که الان مادر شوهرم شده بود، در گذشت و زندگی روی دیگر خود را نشان داد و او هم همچنان در منزل بود و من هم که دیگه کاری جز نگهداری پدرش و امورات منزل نداشتم ازش سوال کردم : عزیزم سرکار نمیری ؟ گقت از لحاظ روحی آمادگی لازم را ندارم و خلاصه کار به شش ماه کشیده شد . برای خرید منزل و مایحتاج زندگی نیاز به پول داشتم ، با احتیاط دوباره پرسیدم چکار کنم ؟ با شدت تمام هجوم آورد و گفت تو عادت داری کلاً تو کارهای من فضولی کنی و بشدت سرم را به زمین میکوبید و اگر پدرش دخالت نکرده بود ادامه داشت .

زندگی جدید با شکل دیگری به من شکل خودش را نشان داد و فقظ تفاوتش این بود که بعد از هر کتکی خشمش که فرو        می نشست التماس میکرد منو ببخش و دوستت دارم و دفعه آخر بود . چون جایی برای همیشه ماندن نداشتم و حمایتگر محکمی چون پدر نداشتم و نامادری اجازه دخالت به او نمیداد و میگقتند : خود کرده را تدبیر نیست . و بیشتر از هر چیزی نگاه بدبینانه او به هر مسله ای بود و به همه چیز شک داشت و به هر شکل از خانواده اش شنیدم از کودکی همینطور بوده و قبلا در نوجوانی روانپزشک تشخیص اختلال سلوک و اختلال شخصیت پرخاشگر را داده بود. بارها خواهش کردم از یکدیگر جدا شویم که مرا تهدید به اسیدپاشی و مرگ افراد خانواده ام میکرد . اینبار با اصرار خودش ، توافقی جدا شدیم که باز با التماس و ترس من از کارهایی که گفته و خواهش من برای کمک از مشاور به اینجا آمدیم . لطفا کاری کنید که من به آرامش برسم ......

نتیجه گیری و تحلیل این معزل اجتماعی به این شکل است که :

در جامعه ایران، شرایط اجتماعی به گونه ای سامان گرفته است که از هر توع حمایت و کمک رسانی به زنان دچار خشونت خانگی جلوگیری میکند . زیرا برخی موقعیتهای اجتماعی و خانوادگی امکان بکارگیری خشونت را به افراد دارای موقعیت اجتماعی میدهد. این امکان، هم از طریق قانون و هم از طریق نگرشهای اجتماعی تقویت میشود .

یکی از ویژگیهای خشونت خانگی در ایران آن است که خشونت رفتاری مجاز تلفی میشود زیرا نهی اجتماعی خاصی در مورد رفتار خشن اعضای خانواده نسبت به بکدیگر وجود ندارد و بیشتر در مقوله تربیت جای میگیرد .

متاسفانه خشونت در طول تاریخ به جدی رواج و شیوع داشته و در تاروپود جوامع مختلف نفوذ کرده است که در نگاه غیر علمی رویکردی طبیعی جلوه میکند .

خشونت خانگی در ایران آشکار است زیرا محدود به محیط خصوصی خانواده نبوده و در همه جا رخ میدهد بدون آتکه دیگران در آن مداخله کنند . به همین دلیل سازمانهای نظارتی ، نه نظارت خاصی بر این رفتار دارند و نه احتمالاً ضرورت حمایتهای ویژه از قربانی خشونت خانوادگی مدنظر قرار میگیرد . مجموعه شرایط فوق باعث میشود که زنان مجبور به تحمل خشونت گردند و زندگی در چنین شرایطی را تحمل کنند .

صلح و ما

مینا قنبری

انقلاب نتیجه‌ی نا آگاهى بود

جنگ نتیجه‌ی انقلاب بود

عقب‌ماندگی نتيجه‌ی جنگ بود

تحريم نتیجه‌ی عقب ماندگی شد

و اختلاس و دزدى نتیجه‌ی تحريم!

فقر و فلاکت اقتصادی و فرهنگی نتیجه‌ی اختلاسها

خرافات نتیجه‌ی فقر

و ناآگاهى نتيجه خرافات

اين چرخه ٤٠ سال كابوسي است كه با ناآگاهى شكل گرفت و هنوز هم با ناآگاهى ادامه دارد...

ايران کشوريست که توسط مردمش *چهار ميخ* شده..

*ميخ اول : جهل*

*ميخ دوم : خرافات*

*ميخ سوم : تعصب کور*

*ميخ چهارم :امامزاده پرستی*

ما جماعتی هستيم که ميخ بر دامان خود و کشورمان گذاشته و بر تخته چهارميخ کرديم که نه خود و نه کشور قادر به حرکت رو به جلو نيستيم..

گسستن از اين ميخ کوبها فقط با انديشيدن ممکن است، پس بايد احساس را کنار گذاشت و لحظه ای در تفکر عميق فرو رفت.

آهای آقای نسبتا محترم با شمام

وقتی که پوشاندن چند تار مو در محیط اجتماع مهمتر از مقابله با فسادهای درون جامعه بشود...

*نجابت

از بین میرود!

وقتی که کنترل ظاهر و صحبتهای مهماندار هواپیما مهمتر از نظارت فنی پیش از پرواز بشود...

*امنیت

از بین میرود!

وقتی که دلسوزی مسئولین برای کشورهای عربی مهمتر از داخل باشد

*بودجه مملکت*

 از بین میرود!

وقتی که جرم اختلاس و رانت خواری نادیده گرفته ميشود و اقساط عقب افتاده یک کارگر ساده توهین آمیز قلمداد میشود

*عدالت*

 از بين میرود!

وقتی که هزینه ساخت مسجد و ضریح طلا در کشورهای عربی واجب تر از ساخت بیمارستان و مدرسه در مناطق محروم و جنگ زده وطنم میشه

*ارزش پول

از بين میرود!

وقتی که پول بادآورده و اضافه حاجی خرج مکه و کربلا رفتن بشه و روز به روز بر شمار گرسنگان و مستضعفان اضافه بشه

*وجدان بیدار

از بين میرود!

وقتی که خرافات و جهالت در جامعه جزو دستور کار باشه و ملت رو بلانسبت خر حساب کنن

 *اعتماد

در بين مردم از بین میرود!

وقتی که بی کفایتی مسئولین باعث گرانی و قحطی و تحریم و نابودی ایران باشد

 *درآمد و پس انداز و آرامش و تحکیم خانواده*

از بين میرود!

وقتی مسئولین بزرگترین دزدان سرگردنه هستند و بیانش تخلف باشد

*ایمان*

 در بين مردم از بین میرود!

وقتی که آدرس بهشت را به من و تو آموزش میدهند و خودشان خطاکارترین و دروغگو ترين باشند

*مذهب و اعتقاد

ازبين میرود!

وقتی که تفکیک جنسیتی مهمتر از احترام به حقوق انسان ها و ایجاد فرصت های برابر بشود...

*آزادی

از بین میرود!

وقتی که فیلتر کردن، سانسور و پارازیت انداختن مهمتر از حذف آسیب های اجتماعی بشود...

*شادابی*

 از بین میرود!

وقتی که فروش و سود بیشتر مهمتر از هزارجور پالم و زهر مار تو مواد غذایی بشود...

*سلامت*

 از بین میرود!

وقتی که تقلب و کپی کاری مهمتر از اندیشه و ایده پردازی برای پیشرفت بشود...

*خلاقیت

از بین میرود

وقتی که ساخت و ساز بیشتر، مهمتر از حفظ محیط زیست و درختکاری میشه...

*طبیعت

از بین میرود!

وقتی که دلواپسی عقیدتی دانشجویان مهمتر از دلواپسی های علمی شان بشود...

*دانش

از بین میرود!

 وقتی که دروغ و ریاکاری در ارتباطات مهمتر از صداقت و راستی بشود...

*اخلاق

از بین میرود!

وقتی که درآمد عسلویه به تنهایی درآمدی معادل *هفت* کشور معادل ایران باشد که *لارژ* زندگی کنن

سایر منابع نفتی و طلا و مس و فولاد و پسته و زعفران و ...

 به کجا میروند!

وقتی که صدای بوق ماشینهای مدل بالا مهمتر از صدای تیشه فرهاد بشود...

*عشق

از بین میرود ،،،،

وقتی که این مطالب توسط من و تو خوانده میشود و سکوت میکنیم و جرات نشر آنرا نداریم 

*شهامت

از بین میرود.....

این متن بالا که به قلم خانم دکتر شاهین عضو کانون بازنشستگان دانشگاه شریف نوشته شده است ؛ شاهکاری است از حقیقت واقی وضع مملکت ما و آفرین به این خانم که بدون ترس حقیقت واقعی وضعیت وطن ما را تشریح کرده است.

به امید اینکه همه ما بتوانیم به دور از خرافات و تعصب های کورکورانه و جهل و در آگاهی کامل و دید باز و دوراندیش بتوانیم در مسیر آزادی و دموکراسی درست تصمیم بگیریم  و همه مردم جهان با تقویت حس همدلی و دیگر پذیری از جنگ و خشونت به دور باشند و در حفظ زمین که خانه همه ماست کوشا باشیم و برای آیندگان و کودکان امروز دنیای دوست داشتنی تری به یادگار بگذاریم.

همواره با صدای مهیب شیپوری ؛جنگی آغاز شده و با به اهتزاز در آمدن تکه پارچه ای سفید؛صلحی به ارمغان آمده است.در میان این جنگ ها و صلح ها انسانهای بسیاری قتل عام شده و حیوانات و درختان و گیاهان و زمین و آب و موجودات بسیاری از بین رفته اند.

حاصل این جنگ ها چیزی نبوده جز افزایش دردی؛  سوءاستفاده از زنان و کودکان؛آدم ربایی؛ گرسنگی؛ قحطی ؛بیماری ؛ تنهایی و درد های انسانی....

با پایان دادن به مناقشات و قطع جنگ؛ دنیا جای بهتری برای زندگی خواهد بود.

 _تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید

_تو یکی نه ای ؛هزاری ؛ تو چراغ خود بر افروز

۲۱سپتامبر روز جهانی صلح گرامی باد

 

نگاهی به  برتولت برشت،

احمد حاجی قادر مرحومی

۱۴ اوت ۲۰۱۶ مصادف است با شصمتین سالگرد مرگ برتولت برشت. آوازه‌ى برشت به عنوان یکى از بزرگترین اندیشه‌پردازان ادبى، نمایشنامه ‌نویسان و شاعران آلمانى سده‌ى بیستم تثبیت شده است.

برتولت برشت که نام کامل او "اویگن برتولت فریدریش برشت" است، در تاریخ دهم فوریه‌ى ۱۸۹۸ در شهر آگسبورگ آلمان زاده شد. نخستین تلاش‌هاى ادبى او به صورت شعر و نمایشنامه به سال‌هاى تحصیل در دبیرستان بازمى‌گردد.

Image may contain: 1 person, glasses, night and close-up

برشت در سال ۱۹۱۷ به تحصیل فلسفه در دانشگاه مونیخ پرداخت، اما یک ترم بعد رشته‌ى تحصیلى خود را به پزشکی تغییر داد. مدت کوتاهى پس از آن، در جریان ناآرامى‌هاى انقلاب ۱۹۱۸ آلمان، از تحصیل دست کشید و به عنوان بهیار به خدمت سربازى رفت. برشت در این ایام طرفدار جناح چپ سوسیال دمکراسى آلمان ودر شهر آگسبورگ عضو شوراى کارگران و سربازان بود.

او که هرگز تحصیلات دانشگاهى را جدى نگرفته بود، در سال ۱۹۲۱ از دانشگاه اخراج شد.

در سال‌هاى ۱۹۲۲ و ۱۹۲۳ اجراى دو نمایشنامه به نام‌هاى "بال" و "آواى طبل‌ها در شب" از او در لایپزیگ و مونیخ، با اقبال و ستایش منتقدان روبرو و باعث شهرت وى به عنوان درام‌نویس شد.

این موفقیت براى برشت قرارداد همکارى با تئاتر مونیخ را به همراه آورد و باعث شد که او بتواند خود را یکسره وقف فعالیت ادبى و نمایشنامه ‌نویسى کند.

برتولت برشت در سال ۱۹۲۴ از مونیخ به برلین رفت. در آنجا نیز در ارتباط با محافل مهم ادبى و تئاتر جمهورى وایمار قرار داشت. برشت در "تئاتر آلمان" در برلین، به عنوان نمایشنامه‌نویس و کارگردان مشغول به کار شد. او در این ایام براى دستیابى به سبک خاص خود، به تجربه‌ها و آزمایش‌هاى گوناگونى در زمینه‌ى تئاتر روى آورد.

برتولت برشت و سینما

برشت که با اندیشه‌پردازان مارکسیست و هنرمندان چپ زمانه‌ى خود در ارتباط تنگاتنگ و تبادل‌نظر بود، سرانجام به طراحى تئاتر "روایى ـ دیالکتیکى" دست زد و در همین راستا در سال ۱۹۲۸ قطعه‌ى "اپراى سه پولى" را با موسیقی کورت وایل به روى صحنه برد. این قطعه موفق‌ترین نمایشنامه تا پایان عمر جمهورى وایمار در سال ۱۹۳۳ در آلمان بود و بیش از ۲۵۰ بار بر روى صحنه رفت.

دوره آوارگی

با برآمد ناسیونال‌سوسیالیسم در آلمان، دوره‌ى آوارگى برشت نیز آغاز شد. یک شب پس از آتش‌سوزى در "رایشستاگ" که با صحنه‌سازى ناسیونال‌سوسیالیست‌ها و براى پیگرد دگر اندیشان صورت گرفته بود، برشت به همراه خانواده‌اش از برلین گریخت و از طریق پراگ، وین، زوریخ و پاریس، سرانجام به دانمارک رفت.

سال‌هاى اقامت در دانمارک براى برشت، از منظر خلاقیت ادبى ایام پربارى بود.

بین سال‌هاى ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۹ در مهاجرت اشعار، قطعات و نیز طنزهاى زیادى براى رادیوى آلمانى‌زبان "فرستنده‌ى آزادى" نوشت و همزمان جزو گردانندگان مجله‌ى "مهاجرت چپ“ بود که در مسکو منتشر مى‌شد.

با شروع جنگ جهانى دوم، برتولت برشت محل اقامت خود را به نزدیکى استکهلم منتقل کرد و در سال ۱۹۴۰ از بیم پیگرد ناچار به هلسینکى گریخت و از آنجا از طریق مسکو به کالیفرنیا در آمریکا رفت. در کالیفرنیا عمدتا بر روى قطعات بزرگ کار مى‌کرد که برخى مانند "زندگى گالیله" بعدها با همکارى هنرمند انگلیسى چارلز لافتون بر روى صحنه برده شد.. "کمیته‌ى فعالیت‌هاى ضدآمریکایى" در اکتبر ۱۹۴۷ برتولت برشت را به دلیل فعالیت‌هاى کمونیستى براى بازجویى دعوت کرد. برشت یک روز پس از آن خاک آمریکا را ترک کرد و به زوریخ رفت.

نخست از دولت اتریش درخواست تابعیت کرد. و از آنجا که ورود به منطقه‌ى اشغالى غرب آلمان براى او ممنوع شده بود، در پاییز ۱۹۴۹ دعوت اتحادیه‌ى فرهنگى شرق آلمان را پذیرفت و در برلین شرقى ساکن شد. در آنجا تا پایان عمر خود در سال ۱۹۵۶ به کار تئاتر پرداخت. برشت در عین حال همواره موضع مستقل و انتقادى خود را نسبت به رهبران کمونیست در آلمان شرقى حفظ کرد.

نمایشنامه‌نویس و نظریه‌پرداز

آوازه‌ى جهانى برشت به عنوان نظریه‌پرداز تئاتر، شاعر ونویسنده همچنان پایدار است. حتی منقدان و مخالفانى که جهان‌نگرى او را لعن و نفرین مى‌کردند، جایگاه ادبى او را به عنوان یکى از تاثیرگذارترین نمایشنامه‌نویسان آلمانى سده‌ى بیستم به رسمیت شناخته‌اند.

برتولت برشت تئاتر "روایى ـ دیالکتیکى" خود را نقطه‌ى مقابل تئاتر بورژوایى مى‌دانست. او معتقد بود که تئاتر مى‌بایست از تماشاگر توهم‌زدایى کند و براى آگاهى محرکی باشد. رویکردهاى دراماتیک در قطعات برشت، با هدف ایجاد بصیرت در تماشاگر و ترغیب او براى ایجاد دگرگونى صورت مى‌گرفت.

زیبایى‌شناسى دراماتیک برشت ناظر بر تحولات اجتماعى به مفهوم مارکسیستى آن بود. صورت روایى نمایشنامه‌ها، تفسیر کنش‌هاى نمایشى، آوازها و توضیحات در میان پرده‌ها، همگى مى‌بایست در خدمت برانگیختن براى تحولات موردنظر قرار گیرند.برشت شالوده‌ى نظرى تئورى درام روایى خود را از جمله در اثرى تحت عنوان «ارغنون کوچک براى تئاتر“ در سال ۱۹۴۹به رشته‌ى تحریر درآورده است.

از مهم‌ترین نمایشنامه‌هاى برشت مى‌توان به

 "آواى طبل‌ها در شب"،

"آدم آدم است"،

"اپراى سه پولى"،

 "عروج و سقوط شهر ماهاگونى"،

"آنکه گفت آرى و آنکه گفت نه"،

 "تدبیر"،

"مادر"، "ننه دلاور و فرزندان او"،

"زندگى گالیله"،

"انسان نیک سچوان"،

"دایره‌ى گچى قفقازى"،

"ارباب پونتیلا و نوکرش ماتى"

 و... اشاره کرد.

افزون بر آن، برشت صاحب ده‌ها جلد کتاب در زمینه‌هاى نظم و نثر و نیز مقالات و نوشته‌هاى تئوریک است. نمایشنامه‌هاى برشت امروزه نیز جزو محبوب‌ترین‌ها است و در آلمان به کرات روى صحنه مى‌رود.

از اشعار زیبای برتولت برشت
تفنگ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ

ﺳﺮﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳت.

 مصمم ﺷﺪﯾﻢ

ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻬﺮﺍﺳﯿﻢ

.دیگر
من در روزگاری تیره زندگی میکنم
در روزگاری که

سخن گفتن ساده .

نشان بیخردی است
و پیشانی بی چین .

نشان بی تفاوتی
آری .

آنکه می خندد خبر فاجعه را دریافت نکرده است

و می گویند:

زمانی که داری . بخور . بنوش و شادباش.
اما چگونه می توانم بخورم و بیاشامم
هنگامی که می دانم
آن چه را که خوردنی است
از دست گرسنه ای ربوده ام
و تشنه ای به لیوان آب من محتاج است

حق زن و قوانین اسلامی 


حلیمه حسن سوری

حکومت زن ستیز اسلامی، آسیبهای غیر قابل جبرانی را به دما وارد کرده که برای پاک کردن ، آثار آین آسیبها باید سالها تلاش کرد تا برای نسلهای بعدی تکرار نشود .

با ورد اسلام به سرزمین ایران زمین، قوانینی تحت تاثیر اندیشه های شرعی قرار گرفت که متاسفانه با تمام معیارهای جهانی حقوق بشر متفاوت است .

در مورد ازدواج : اسلام ازدواج دختران را در سن 9 سالگی گذاشته  که بعد از آن به 13 سالگی تغییر پیدا کرد . اگر پدری بخواهد میتواند با اجازه دادگاه، دختر خود را حتی قبل از 13 سالگی به عقد مردی 70 ساله در آورد . اولین قدم برای ازدواج یک دختر، طبق قانون موجود، شرط اجازه پدر است . و اگر پدری نخواهد، آن دختر حتی اگر استاد دانشگاه و یا 40 ساله هم باشد، جز از طریق دادگاه، آن هم به شرط قانع شدن دادگاه، تا آخر عمر نمیتواند ازدواج کند و در واقع دختران باکره ، برای ازدواج حتماً  باید اجازه پدر یا جد پدری را داشته باشند . در غیر اینصورت پدر و یا پدربزرگ میتوانند حتی بعد از ازدواج، عقد دختر را از طریق دادگاه اعتراض کنند و باطل اعلام کنند .

سوال ما این است که آیا فقط دختران باید به پدرشان احترام بگذارند؟

پسران مجبور به احترام گذاشتن بپدر نیستند ؟ از همه مهمتر چرا فقط پدر باید مورد احترام قرار گیرد و چرا احترام به مادر به فراموشی سپرده شده و نیازی به کسب موافقت مادر نیست ؟

در اینباره ماده 4، اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید : هیچ احدی نباید در بردگی یا بندگی نگاه داشته شود . بردگی و دادوستد بردگان از هر نوع و به هر شکلی باید بازداشته شده و ممنوع شود و در ایران به وضوح میبینیم محرومیت کودکان از حق تحصیل به علت کار اجباری و یا ازدواج زود هنگام آنها .  

 همچنین در ماده 16، اعلامیه جهانی حقوق بشر ارتباط زناشویی را حق هر زن و مرد بالغی میداند که بدون هیچگونه محدودیت از نظر نژاد، ملیت، تابعیت یا مذهب برقرار شود و تشکیل خانواده دهند و تاکید میکند که در تمام مدت زناشویی و هنگام انحلال آن ، زن و شوهر در کلیه امور مربوط به ازدواج دارای حقوق مساوی هستند . اما میبینیم که در رابطه با سن ازدواج ، زن به تنهایی تصمیم گیرنده نیست . بلکه منوط به اجازه پدر یا جد پدری است . و طبق این قانون ناعادلانه، ازدواج دختران کوچک در بسیاری از مناطق کشور به خصوص در روستاها صورت میگیرد . ازدواج زیر سن قانونی در استانهای جنوبی کشور مثل هرمزگان  خوزستان  سیستان و بلوچستان باعث به وجود آمدن بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی مثل افزایش طلاق شده . تحقیقی که در شهرستان بوشهر انجام شده نشان میدهد که زن و شوهرهایی که در سنین پایین 15 الی 19 ازدواج کرده اند در 78 درصد موارد ازدواجشان به طلاق کشیده شد . فقر مادی و باورهای سنتی غلط، بیسوادی و کم سوادی از علتهای ازدواج زودهنگام هستند. متاسفانه در ایران ازدواجها به دو سبک شده . یا در سنین پایین، که در بیشتر روستاها و شهرهای کوچک دیده میشود و یا اینکه در سنین بالا و اصلاً ازدواج نمیکنند ، که بیشتر در شهرهای بزرگ دیده میشود . حالا سوال این است که چرا سن ازدواج در شهرهای بزرگ رو به افزایش است ؟ ما در جامعه ای زندگی میکنیم که تقریباً مسئله مرد سالاری در آن در حال از بین رفتن است . و خانواده ها از سمت سنت به مدرنیسم در حال گذر هستند و باعث شده جامعه در مقابل بین سنت و مدرنیسم گیر کند . یکی از دوستانم که در مراسم خاستگاری حضور داشت می گفت : دختر خانمی برای شروط ضمن عقد، هم حق طلاق را میخواست و هم هزار سکه بعنوان مهریه . اگر بعد از ازدواج مهرش را اجراء بگذارد و طلاق هم بخواهد تکلیف چیست ؟ این پسر هم زندگی اش را از دست میدهد و هم هزار سکه را . متاسفانه قوانین جمهوری اسلامی دچار ضعف و ضدو نقیضی است و جامع و کامل نیست . کسی که حق طلاق میخواهد در واقع به اصل برابری در ازدواج معتقد است و از فضای سنتی میخواهد دور شود . پس چطور ممکن است چنین کسی در کنار حق طلاقش، هزار سکه هم بعنوان مهریه طلب کند ؟ جوانها از این ریسک بالا در ازدواج و مسایل دیگر میترسند . مسئله دیگر اینکه ، یک زن در جامعه از یک طرف پیرو، پیشرفتهایی که داشته ، نمیخواهد استقلال خود را که با تحصیل و کسب درآمد، بدست آورده از دست بدهد . از طرفی هم مرد با توجه به تغییر در توانایی هایی که در گذشته داشته و وابستگی نسبتاً بی حد خانمها در قبل به مردان و چشم پوشی از ایرادات آنها به علت نیاز مالی و .... با این مسله روبرو میشوند که باید با یک فرد برابر با خود زندگی کند ، که نمی خواهد او را بعنوان فرد برتر شناسایی کند، اما بطور قانونی مسئولیت زندگی را از او طلب میکند . مثل پرداخت نفقه و مهریه و .... و این باعث کاهش میل مردان به ازدواج شده . عوامل دیگر مثل : عدم مسئولیت پذیری  ترس از خیانت همسر که در ایران به تازگی خیلی زیاد شده  رواج مرد و زن سالاری و رقابت بین آنها و مهمترین مشکل مسئله اقتصادی و مسکن هست . اینها همه دلایل اجتماعی هستند که تمایل یک سری از جوانان را به ازدواج کم کرده . به عنوان مثال : زندانی شدن جوانانی که قادر به پرداخت مهریه نیستند و باعث ترس آنها از ازدواج شده و این نشات از قوانین بد جامعه ما میگیرد . به همین علت به تازگی از سال 93 ازدواجی به اسم ( ازدواج سفید ) در برخی شهرهای بزرگ ایران رایج شده است . در این نوع ازدواج هر دو طرف، زیر بار یک سری تعهدات قانونی و اخلاقی نمی روند و فقط زیر یک سقف با هم زندگی میکنند و ازدواج در جایی رسمی و ثبت نمیشود . ازدواج سفید تهدیدی انکارناپذیر و خطرناک برای از بین بردن کانون خانواده ها و حذف سبک زندگی اسلامی در ایران است . مسئله بعدی اینکه در ایران متاسفانه زن با ازدواج یک سری از حقوق خود مثل: تعیین محل زندگی، اجازه سفر و خروج از کشور را از دست میدهد و کار او در بیرون از خانه، مشروط به اجازه شوهر میشود . قضات دادگاههای خانواده هر چیزی را بعنوان مصلحت خانواده برای محدود کردن زنان به اشتغال مورد استفاده قرار میدهند . برای مثال : عدم رسیدگی درست به فرزندان یا عدم انجام وظایف خانگی به نحو شایسته به علت اشتغال و خیلی دلایل دیگر برای توجیه این ماده قانونی . در واقع خانمها در عوض مهریه ای که در سند ازدواج به صورت عدد و رقم نوشته شده از خیلی از حقوق خود محروم میشوند و شوهر میتواند زن را از کار کردن، زندگی در شهری خاص و از مسافرت به خارج از کشور محروم کند . مثلاً اگر مردی در شهرستان کاری پیدا کند و زن نخواهد با او به آن شهر برود، مرد میتواند حکم عدم تمکین زن را از دادگاه بگیرد و با زن دیگری ازدواج کند . ماده 23، اعلامیه جهانی حقوق بشر در بند 1 میگوید : هر انسانی حق دارد که صاحب شغل بوده و شغل خود را آزادانه انتخاب کند و شرایط کاری منصفانه مورد رضایت خویش را دارا باشد و در مقابل بیکاری مورد حمایت قرار گیرد . ولی دولت جمهوری اسلامی ایران بنابر ماده 1117 قانون مدنی ایران، مردان میتوانند مانع کار همسرانی شوند که اشتغالی بر خلاف مصالح و شئونات خانوادگی دارند و این قانون بر خلاف بند 1 ماده 23  قانون بین المللی کار است .

مورد بعدی اینکه زنان ایرانی نمیتوانند بدون اجازه وزارت کشور، با فرد خارجی ازدواج کنند . ولی این محدودیت برای مردان وجود ندارد . طبق قوانین ما تابعیت زن ایرانی به فرزندش منتقل نمیشود . اگر پدر شما ایرانی باشد، شما هم ایرانی به شمار می آیید . اما داشتن مادر ایرانی شما را ایرانی محسوب نمیکند . این مسئله باعث مشکلات زیادی برای زنان جامعه ما شده . زنانی که برای نمونه با مردان خارجی ازدواج کرده اند چون بچه های آنها ایرانی محسوب نمیشوند، برای همین حق زندگی در ایران را ندارند . حدود 20 هزار کودک در ایران فاقد شناسنامه هستند و از تحصیل و بیمه درمانی محروم اند . باید تبصره ای به قانون تابعیت اضافه شود تا فرزندان آنها بتوانند از شرایط حداقلی چون داشتن شناسنامه، حق تحصیل و دفترچه درمانی برخوردار شوند . اگر زن ایرانی را بعنوان شهروند قبول داریم پس فرزندان او را هم باید بعنوان شهروند ایرانی قبول کنیم .

در ماده 15، اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید : هر انسانی سزاوار و محق به داشتن تابعیت است . اعلامیه جهانی حقوق بشر، این حق را مثل دیگر حقوق انسانی که به اختیار و حوزه شخصی انسانها مربوط میشود را به رسمیت شناخته است و امروزه اشخاص میتوانند بطور همزمان تابعیت یا شهروندی دو یا چند کشور را داشته باشند . اما در قوانین جمهوری اسلامی ایران، خاک و خون هر دو برای تعیین تابعیت افراد در نظر گرفته شده . در ایران معیار خون فقط از جهت رابطه خونی پدر با فرزند در نظر گرفته میشود و برای مادر هیچ اهمیتی در رابطه خونی قایل نیست که باعث میشود فرزند متولد از مادر ایرانی و پدر خارجی برای کسب تابعیت ایران 18 سال صبر کند . ولی یک بیگانه برای گرفتن تابعیت ایرانی فقط با 5 سال اقامت در ایران و سایر شرایط دیگر تابع کشور ایران شود و این تبعیض بین انسانها نشانه نقض آشکار حقوق بشر در ایران است .

این قوانین و عدم امکان طلاق از طرف زنان و قدرتی که در قانون به مرد داده شد، مشکلات زیادی را در روابط خانوادگی ایجاد کرده که اوج آن را میتوان در پدیده همسرکشی دید . تحقیقی که در 15 استان کشور در مورد همسرکشی شده است نشان میدهد که 67% زنانی که شوهرانشان را به قتل رسانده اند به خاطر خیانت شوهرانشان و 33 % نیز در برابر خشونت هایی از طرف آقایون بوده . چون قوانین موجود تبعیض آمیز است و نمیتواند روابط بین مرد و زن را بطور انسانی و عادلانه تنظیم کند . بنابراین باعث بروز چنین روابط ناسالمی میشود .

طلاق :   طبق قانون اسلام ، حق طلاق پای مرد است و اگر تقاضای طلاق از سوی زن مطرح شود، فقط به موجب قانون عسروحرج امکان درخواست طلاق دارد . او باید مواردی چون بدرفتاری، ندادن نفقه ، اعتیاد و یا زندانی بودن شوهر و ... را اثبات کند و اثبات این موارد در دادگاههای ما بسیار مشکل است . و گاهاً زن مجبور میشود به زندگی خودش بالاجبار برگردد و زنانی هم هستند که مجبور به بخشیدن مهریه میشوند و طلاق توافقی . در قوانین شرع ذکر شده که طلاق خلع، طلاقی است که اگر زن مهریه خود را ببخشد به راحتی میتواند جدا شود، اما در قوانین موجود بدلیل اینکه رضایت شوهر هم علاوه بر بخشیدن مهریه اضافه شده ، طلاق را برای زنان بسیار مشکل کرده و در واقع میبینیم که قانون طلاق، زنان را حتی از حقی که در قوانین شرع به زنان داده شده محروم کرده و اگر زن مهریه خود را ببخشد باز هم برای جدایی نیاز به رضایت شوهر دارد . در اینباره ماده 16، اعلامیه جهانی حقوق بشر در بند 1 میگوید : هر زن یا مرد بالغی حق دارند بدون هیچگونه محدودیت از نظر نژاد، ملیت و تابعیت یا مذهب با همدیگر زناشویی کنند و تشکیل خانواده دهند و در تمام مدت زناشویی و هنگام طلاق در کلیه امور دارای حقوق مساوی هستند . عدم حمایت قانونی از زنان به دلیل اختلافات زناشویی علاوه بر آسیبهای اساسی اجتماعی و خانوادگی پیامدهای ناگواری مثل : خودسوزی  همسرکشی و فرار را بدنبال داشته . زنان پس از جدایی به علت نداشتن جایگاه مناسب در اجتماع خیلی آسیب پذیر هستند و با مشکلاتی مثل تعصبات خانوادگی ، قومی و شرایط نابسامان اقتصادی و از همه مهمتر دیدگاه بدی که جامعه به آنان دارد دست و پنجه نرم میکنند .

حضانت فرزندان : بعد از جدایی حضانت فرزند دختر یا پسر تا 7 سالگی به عهده مادر است . مگر آنکه عدم صلاحیت آن اثبات شود . در قوانین ما حضانت و ولایت فرزندان دو مفهوم جداگانه دارد . حضانت به معنای نگهداری فرزند است و ولایت به معنای سرپرستی و اداره امورات مالی ، تصمیم در مورد تحصیل ، تعیین محل زندگی ، اجازه خروج از کشور، اظهار نظر و اجازه در مورد مسائل درمانی و موارد دیگر است . بر اساس قانون مدنی ایران، مادر هیچ وقت نمیتواند ولایت و سرپرست فرزندش باشد و یا بدون امضاء شوهرش برای فرزندش خانه ای بخرد . مادری که حضانت فرزندش را به عهده دارد نمیتواند فرزندش را از کشور خارج کند و فقط با اجازه محضری و دادگاهی از پدر قادر به این کار است . مادری که فرزندش به دلیل بیماری در بیمارستان است و نیاز به عمل جراحی دارد، پدر است که باید اجازه عمل را بدهد و مادر نمیتواند بدون امضای پدر، از پزشکان بخواهد که فرزندش را عمل جراحی کند . اگر حضانت بر عهده مادر باشد، مادر فقط نقش نگهداری فرزند را دارد و همه حقوق با پدر است .

یعنی اگر خود پدر هم بخواهد از نظر قانونی نمیتواند سرپرستی و ولایت فرزند را بعد از جدایی به همسر خود واگذار کند و زن فقط حضانت و نگهداری فرزند را به عهده دارد . در ماده 7، اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید : حق تساوی در برابر قانون  و همه را برابر قانون مساوی میداند و تاکید میکند که همگی حق دارند بدون تبعیض و بطور مساوی از حمایت قانون برخوردار شوند . و نحوه اجرای قانون برای تک تک انسانها یکسان باشد .

آیا در جمهوری اسلامی همه شهروندان در مقابل قانون یکسان هستند ؟

خیر

این قوانین تبعیض آمیز تغییری نخواهد کرد، مگر آنکه تنها تعداد زیادی از مردم، خواهان تغییر آن باشند، تا بلکه خواسته ی خود را به گوش مسئولان و قانونگذاران کشور برسانند . امیدوارم روزی برسد که دیگر شاهد این مسائل در ایران نباشیم .   

 اهل حق را بشناسیم (یارسان)

مصطفی حاجی قادر مرحومی

هفتهی گذشته هفتمین سالگرد خودسوزی اعتراضی نیکمرد طاهری، شهروند کُرد اهل صحنهی کرمانشاه، بود. مرگ او یکی از سه مورد خودسوزی پیروان آیین یاری (یارسان یا اهلحق) است که در خرداد و مرداد ۱۳۹۲ در همدان و تهران اتفاق افتاد. حسن رضوی، اهل روستای پل شکسته‌ی همدان، یک روز پیش از او در مقابل فرمانداری این شهر و محمد قنبری، اهل روستای قره‌داش قزوین، نزدیک به دو ماه بعد در اقدامی مشابه، این بار در مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی در تهران خود را به آتش کشیدند.

این زنجیره‌ی خودسوزی‌های اعتراضی واکنشی مرگبار بود به تبعیض‌های قانونی علیه مردم یارسان و توهین به آداب و رسوم آنها که جرقه‌اش مشخصاً در اعتراض به تراشیدن اجباری سبیل یکی از پیروان آیین یاری در زندان همدان زده شد. عملی که با توجه به دستور مُهر بودن شارب نزد مردان یارسان توهین به باورمندان این آیین تلقی می‌شود. اما این تنها مورد از این‌گونه برخوردهای تبعیض‌‌آمیز قانونی و رفتارهای توهین‌آمیز سلیقه‌ای از طرف حکومت و مسئولان دولتی نسبت به پیروان این اقلیت دینی نیست و اعتراضاتی که به قیمت جان این سه تن تمام شد به این موارد محدود نمی‌شود.

یک سال بعد در فروردین ۱۳۹۳ یک جوان یارسان دیگر که دوره‌ی خدمت سربازی خود را در یکی از پادگان‌های سپاه پاسداران در استان کردستان می‌گذراند در اعتراض به توهین فرماندهان به مقدسات آیینی‌اش خودکشی کرد. حکمت صفری، اهل روستای قلعه زنجیر استان کرمانشاه، قبل از اقدام به خودکشی با خانواده‌ی خود تماس گرفته و آنها را در جریان تصمیم خود قرار داده بود.

پیش از این نیز تراشیدن اجباری سبیل یک سرباز وظیفه‌ی تُرک یارسانِ اهل استان آذربایجان غربی در سال ۱۳۸۳ اعتراض گسترده‌ی اهالی روستای اوچ تپه قوشاچای میاندوآب را به دنبال داشت. گفته می‌شود در نتیجه‌ی درگیری شدید نیروی انتظامی با مردم این روستا حداقل ۹ تن از طرفین کشته شدند. تعداد زیادی از اهالی این روستای یارسان‌نشین بازداشت و برای ۵ نفر از آنها به اتهام «محاربه» حکم اعدام صادر شد. هرچند بعداً احکام یونس آقایان، عبدالله قاسم‌زاده، بخش‌علی محمدی و سهندعلی محمدی به حبس‌های طولانی مدت کاهش یافت اما مهدی قاسم‌زاده در اسفند ماه ۱۳۸۷ در زندان ارومیه اعدام شد.

همچنین در اردیبهشت ۱۳۸۶ درگیری مشابه‌ای در شهرک دره دریژ کرمانشاه اتفاق افتاد که به بازداشت تعداد زیادی از شهروندان کُرد یارسان در این روستای حاشیه‌ی شهر انجامید. مسئولان زندان در اولین اقدام دستور تراشیدن سبیل تعدادی از بازداشت‌شدگان را به قصد تنبیه آنها دادند. گروهی از مردم یارسان در اعتراض به این اقدام توهین‌آمیز در مقابل استانداری کرمانشاه تجمع کردند اما ده‌ها نفر از تجمع کنند گان  بازداشت شدند.

فردین حسینی، اهل صحنه‌ی کرمانشاه و ساکن هشتگرد البرز، یکی دیگر از شهروندان کرد یارسان است که به اتهام «قتل» امام جمعه‌ی هشتگرد بازداشت و پس از تحمل شکنجه‌های شدید به اعدام محکوم شد. او در رنج‌نامه‌ای که پیش از اعدام در بهمن ۱۳۹۴ نوشت، با رد اتهام قتل دلیل فشارها بر خود و خانواده‌اش را از مکتب اهل‌حق دانسته بود.

 یارسان، از ازل تا ابد هرچند آیین یاری آن‌گونه که امروز می‌شناسیم در قرن هفتم هجری توسط سلطان سهاک یا اسحاق در منطقهی پردیور هورامان (استان کرمانشاه) شکل گرفت اما یارسان آیین خود را از ازل موجود و تا ابد جاری می‌دانند.

سیدخلیل عالی‌نژاد، از رهبران یارسان که در سال ۱۳۸۰ در شهر گوتنبرگ سوئد به قتل رسید، در مقدمه‌ی کتاب رسالهی یاری (عالی قلندر) دین یاری را آیین حقیقت و راه و رسمی مستقل می‌داند که «مهمترین رکن آن تجلی حضرت خاوندگار عالم در مظاهر گوناگون و ادوار مختلف است و همچنین تجلی فرشتگان بارگاه ربوبی در لباس انسان و ظهور در اجساد و اماکن پی در پی، طی این عقاید خداوند تا کنون تجلیات بی‌شمار داشته است، که هزار و یک جلوه از آنها در دفتر سرانجام معرفی شده است. هفتمین تجلی اعظم ذات حق در جهان هستی که به عبارتی هزار و یکمین تجلی نیز به حساب می‌آید، حضرت سلطان اسحاق برزنجه‌ای است که در قرن هفتم هجری در شهر زور ظاهر گردید و حقایق دین ازلی را که شامل عهد و میثاق ازلی حضرت حق و فرشتگان مقرب بوده است، به نام "سرانجام یاری" تدوین نموده است. 

سرانجام کتاب مقدس اهل حق است.»

ارکان دین یاری، آن‌گونه که در نامه‌ی 

سرانجام آمده و همواره از سوی یارسان بر آن تأکید می‌شود، چهار اصل پاکی، راستی، نیستی و رداست. جشن آیینی یارسان «خاوندگار» نام دارد و در پایان سه روز روزه‌ی موسوم به «مرنوی» در چله‌ی زمستان کُردی، برابر با ۲۵ آبان تا ۵ دی ماه شمسی، برگزار می‌شود. روزه‌ی دیگری نیز به نام «قوالطاسی» در بین برخی از خاندان‌های یارسان مرسوم است که به مدت سه روز به فاصله کوتاهی از روزه‌ی مرنوی برگزار می‌شود و روز پایانی آن «عید یاران» است. بسیاری از پژوهشگران ریشه‌ی آیین یاری را ادیان و باورهای پیشین در ایران و کردستان همچون آیین‌های مهرپرستی، زرتشتی، مانوی، مزدکی و می‌دانند. علی نظری جلالوند در مقاله‌ی «نگاهی تاریخی به پیدایش دین یاری» این نوع نگاه تاریخی را تأیید می‌کند: «پیش از پیدایش آیین یاری نیز ــ با این نام و نشان و ویژگی‌هایی که دارد آیین‌های دیگری در سرزمین ما وجود داشته‌اند که در واقع هر کدام بستری برای ظهور دین یاری می‌توانند به شمار آیند. در متون مقدس یارسان هم علاوه بر توجه به جنبه‌های عرفانی و باطنی دین احیای آیین‌های گذشته‌ی ایرانی مدنظر بوده است.»

 آیین یاری در قرن هفتم هجری توسط سلطان سهاک یا اسحاق در منطقه‌ی پردیور هورامان (استان کرمانشاه) شکل گرفت اما یارسان آیین خود را از ازل موجود و تا ابد جاری می‌دانند.

وی در ادامه به دو بیت شعر از دفاتر یارسان اشاره می‌کند: «کلام دوره‌ی بهلول ماهی در این مورد صراحت دارد که: هَنی مَگیلین یَک یَکِ شاران، تا زنده کَرین آیینِ ایران. یعنی: هنوز هم یکایک شهرها را می‌گردیم تا آیین ایرانی را زنده کنیم. در کلام دوره‌ی بابا سرهنگ هم آمده است:

چَنی ایرمانان مَگیلیم هَردان، مَکوشِم پَری آیینِ کُردان. یعنی: با یاران خود، سرزمین‌ها را می‌گردیم و برای حفظ آیین مردم کُرد می‌کوشیم.» همچنین می‌توان وجوه اشتراکی میان  اهل حق و ادیان ابراهیمی «اسلام، مسیحی و یهودی» یافت. در این میان، یارسان ارادت خاصی نسبت به علی ابن ابیطالب دارند و او را دارای ذات خدایی و یکی از جلوه‌های واقعی حضرت حق می‌دانند. شاید به همین دلیل است که گاهی یارسان به اشتباه با «شیعیان غالی» یا «دراویش» یکی انگاشته می‌شود یا از روی ناآگاهی یا سوءنیت با نام‌هایی مثل «علیاللهی» و «شیطانپرست» از آنها یاد می‌کنند. مقایسه‌ها و نام‌هایی که نه تنها مورد پسند خود آنها نیست بلکه تصویر نادرستی از پیروان آن در جامعه رواج می‌دهد. به نظر می‌رسد که وجوه اشتراک عرفانی، قائل بودن ذات خدایی برای علی بن ابیطالب و لعن نکردن شیطان در این آیین دلیل چنین مقایسه و نام‌گذاری‌های اشتباهی بوده است. جغرافیای زیست یارسان زمانی در امتداد زاگرس از لرستان تا آذربایجان بوده است، اما امروز مردم یارسان بیشتر در استان‌های کرمانشاه، لرستان، همدان، کردستان، آذربایجان، قزوین، البرز، تهران، گیلان، مازندران و پراکنده‌اند. در این بین شهرهای کرند و صحنه در استان کرمانشاه به عنوان مراکز اصلی یارسان شناخته می‌شوند. تخمین جمعیت پیروان این آیین اما کار آسانی نیست و در منابع مختلف از یک تا سه میلیون نفر در ایران سخن گفته‌اند. گروه دیگری از یارسان نیز که با نام «کاکه‌ای» شناخته می‌شوند در اقلیم کردستان و عراق زندگی می‌کنند. زبان متون دینی یارسان کُردی گورانی است و اکثریت پیروان آن کُرد هستند اما جمعیت‌های متمرکز و پراکنده‌ای از ترک‌ها و فارس‌های اهل حق در آذربایجان و دیگر نقاط ایران هم وجود دارند. تولد یک نهاد مدنی برای یارسان از خاکستر آتش یاران علی نظری جلالوند، از اعضای شورای مرکزی «مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان»، عقیده دارد که زمینه‌ی بروز خودسوزی‌های سال ۱۳۹۲ را هم در رفتار حکومت و هم در عکس‌العمل مردم یارسان باید جست: «جمهوری اسلامی از همان آغاز، حکومتی دینی و ایدئولوژیک بوده است. این حکومت غیر از دین اسلام فقط ادیان یهودی و مسیحی و زرتشتی را به رسمیت می‌شناسد. بقیه‌ی آیین‌ها در حکومت جمهوری اسلامی جایگاهی ندارند. لذا، راه‌کار و چاره‌ی جمهوری اسلامی برای تحمل مردم یارسان همواره این بوده است که آنان را "مسلمانان منحرف" تلقی، و هویت واقعی آنها را انکار کند. به همین خاطر، تمام تلاش حکومت در این ۴۰ سال نسبت به مردم یارسان این بوده است که آنان را با تشویق و تنبیه و تبلیغ، در اسلام و تشیع استحاله کند. از آن‌جا که مردم یارسان برخورد خشن حکومت با معترضان، مخصوصاً در دهه‌ی ۶۰، را بارها مشاهده کرده بودند، معمولاً راه سکوت و مماشات و مدارا را نسبت به عملکرد حکومت در پیش می‌گرفتند. تا این که طاقت تعدادی از جوانان یارسان سرآمد و ناچار شدند تن به خودسوزی دهند و با این شیوه، راه‌گشای اعتراضات مدنی مردم‌شان نسبت به تضییع حقوق خود شوند.» این فعال یارسان که خود نیز به دلیل ابراز تعلق دینی‌اش پس از ۱۰ سال شغل معلمی از اداره‌ی آموزش و پرورش کرمانشاه اخراج شد، به خودسازمان‌یابی جمعی از فعالان یارسان و فعالیت تحت عنوان «مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان» اشاره می‌کند، تشکلی که سنگ بنایش در مراسم خاکسپاری و بزرگداشت حسن رضوی، نیکمرد طاهری و محمد قنبری گذارده شد و اندکی پس از این خودسوزی‌ها برای پیگیری مطالبات شهروندی این اقلیت دینی شکل گرفت. سیاوش حیاتی، دیگر عضو شورای مرکزی این نهاد مدنی که به دلیل اعتقاد به آیین یاری از ارائه‌ی پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد خود در دانشگاه رازی کرمانشاه و استفاده از تسهیلاتِ دانشجوی ممتاز در مقطع دکترا محروم شده است، درباره‌ی چگونگی تشکیل این مجمع می‌گوید: «در پی اتفاق‌هایی که در زندان همدان رخ داد و به دنبال آن، خودسوزی‌های دردناک این سه تن که منجر به مرگ آنها شد، در خلال دیدارها و صحبت‌هایی که در مراسم‌ یادبود هر کدام از این یاران جانباخته داشتیم، لزوم اقدامی هماهنگ در اعتراض به این وضعیت و تشکیل گروهی برای طرح و پی‌گیری خواسته‌های جامعه‌ی یارسان مورد بحث قرار گرفت. در نهایت در مرداد ماه ۱۳۹۲ نزدیک به صد نفر از فعالان مدنی یارسان در کرمانشاه گرد هم آمدند و در نتیجه‌ی هم‌اندیشی این افراد، گروهی با نام "مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان" اعلام موجودیت کرد تا از تمامی راه‌های ممکن و به روشی مسالمت‌آمیز و مدنی، خواسته‌های جامعه‌ی اهل حق را پی‌گیری کنند.»

مجمع مشورتی یارسان نیز در آخرین بیانیه‌ی خود به مناسبت هفتمین سالگرد خودسوزی‌های سال ۱۳۹۲ از این حرکت به عنوان «سرآغاز موجی خروشان که در تاریخ معاصر یارسان بی‌نظیر بود» یاد کرده است: «حسن رضوی، نیکمرد طاهری و محمد قنبری در جایگاه پرچم‌داران این حرکت اعتراضی و برابری‌ خواهانه‌ی ضد تبعیض، جسم پاکشان را به آتش سپردند و جان عزیز خود را در زمهریر زمستان برای راه‌گشایی یاران‌شان فدا نمودند. به پیرو حرکت این سه نیکمرد، جمعی از یاران به ستوه آمده از تبعیض و ستم، با تجمعات و اعتراضات مدنی مسالمت‌آمیز نشات‌ گرفته از فلسفه‌ی  مقاومت یاری، موجی خروشان به راه انداختند که در تاریخ معاصر یارسان بی‌نظیر بود. این حرکت با حمایت بسیاری از پیروان دیگر آیین‌ها و آزاداندیشان ایران و جهان، تاریخی و ماندگار و پویا شد.»  روش‌های مسالمت‌آمیز فعالان، رفتارهای سرکوب‌گرانه‌ی حکومت . زبان متون دینی یارسان کُردی گورانی است و اکثریت پیروان آن کُرد هستند اما جمعیت ‌های متمرکز و پراکنده‌ای از ترک‌ها و فارس‌های اهل حق در آذربایجان و دیگر نقاط ایران هم وجود دارند.مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان از آغاز فعالیت خود تا کنون نامه‌های سرگشاده‌ی متعددی را به مسئولان حکومتی ایران و از جمله رهبر و رئیس جمهوری اسلامی نوشته است. مضمون تمامی این نامه‌ها درخواست برای پایان دادن به تبعیض علیه جامعه‌ی یارسان و به رسمیت شناختن این اقلیت دینی است. نامه‌هایی که هیچ پاسخ رسمی نگرفته‌اند و حتی قول‌های شفاهی مسئولان برای پیگیری این مطالبات هم جلوه‌ای عینی در بهبود زندگی این مردم نداشته است.علی نظری جلالوند با اشاره به تلاش‌های این گروه برای گشودن باب گفت‌وگو با مسئولان دولتی می‌گوید: «بعد از خودسوزی‌ها و تجمعات اعتراضی چشمگیری که صورت گرفت، باب گفت‌وگو با برخی از مسئولین تا حدودی برای یارسان، مخصوصاً زعمای قوم بازتر شد و هنوز هم نسبت به قبل از سال ۱۳۹۲ بازتر است. اما موانع ساختاریِ متصلب تا کنون اجازه نداده است که حقوق شهروندی یارسان، برابر با دیگر شهروندان ایرانی به آنان داده شود. حتی متأسفانه، سختگیری بر فعالان مدنی و بی ‌اعتنایی به آنها و مطالبات‌شان، نسبت به چند سال پیش بیشتر شده است.» آنچه مشخص است طی دو دهه‌ی اخیر گفتمان هویت‌یابی و حق‌ خواهی در بین جامعه‌ی یارسان رشد چشمگیری نسبت به دو دهه‌ی آغاز حاکمیت جمهوری اسلامی داشته است. آیینی که طی قرن‌ها موجودیتش را بر اساس «سرّ مگو» حفظ کرده است اما تاریخی پر از خیزش و دادخواهی دارد. از ظهور شاه خوشین لرستانی در قرن چهارم هجری تا اعدام شاه تیمور بانیارانی در عصر ناصری. سال‌های پس از انقلاب ۱۳۵۷ اما برای مردم یارسان دوران سرکوب و سکوت بود. در عبور از دهه‌ی دهشتناک ۶۰ برخی از بزرگان و رهبران آیینی یارسان برای صیانت از جامعه‌ی خود در برابر فشارهای حکومت اسلامی راه‌ مدارا در پیش گرفتند. در مواردی مردم یارسان را از ابراز علنی آیین خود در محیط‌های آموزشی و اداری برحذر داشتند و حتی کسانی هم بودند که پیروان خود را به انجام فرایض مذهبی شیعیان توصیه کردند. اما این‌ها باعث نشد که جمهوری اسلامی از سیاست سرکوب و استحاله‌ی آیینی و فرهنگی جامعه‌ی یارسان دست بردارد. در حالی که مسئولان دولتی و مدیران در پی انکار موجودیت مستقل آیین یاری و معرفی آن به عنوان شاخه‌ای از تشیع بوده‌اند، همزمان بسیاری از مراجع تقلید شیعهی مورد تأیید حکومت، یارسان را غیرمسلمان و ازدواج با آنها و خوردن غذای‌شان را حرام می‌دانند.

با مرور مواضع و بیانیه‌های پیشین این نهاد مدنی به نظر می‌رسد که امید آنها به قول‌های مساعد مسئولان دولتی برای ایجاد تغییر در وضعیت جامعه‌ی یارسان کاهش یافته و لحن انتقادی‌شان نسبت به ممنوعیت‌ها، محدودیت‌ها و فشارهای حکومت تندتر شده است. آن‌گونه که در بخش پایانی این بیانیه آمده است: «تحقق این مطالبات در پیچ و خم سیاست‌های دوگانه‌ی پیش‌گفته، متوقف شد و نه ‌تنها موانع ساختاری برداشته نشد بلکه با تنگ‌تر کردن راه‌های مشارکت، فشارها و تهدید‌های مضاعفی نیز متوجه فعالان مدنی گردید که از جمله‌ی آن می‌توان به تهدید، احضار، بازداشت و ایجاد محدودیت‌های شغلی و اقتصادی، و منع پیروان آیین یاری در مقاطع تحصیلات تکمیلی اشاره نمود (نظیر حذف گزینه‌ی "سایر" در فرم‌های ثبت‌نام). هرچند در ابتدای امر، با سپردن معدود پست‌های غیرحساس به افراد خاصی از مردم یارسان و نیز استخدام تعدادی از جوانان یارسان در برخی از ادارات (البته، با نفی هویت یاری در فرم‌های استخدامی) چنین القا می‌شد که سعی در حل مشکلات مردم یارسان می‌شود اما این حرکت هم بسیار کند و موردی شد و به‌صورت سمبلیک و فرمایشی درآمد.» خواسته‌های یارسان: رسمیت یافتن، احترام گذاردن و آزاد بودن اما مطالبات جامعه‌ی یارسان و فعالانی که این خواسته‌ها را نمایندگی و پیگیری می‌کنند، چیست؟ علی نظری جلالوند این‌گونه به این پرسش پاسخ می‌دهد: «موارد تبعیض در طول حکومت جمهوری اسلامی نسبت به مردم یارسان زیاد بوده است، مثل: وارونه جلوه دادن باورهای یاری به وسیله‌ کتاب‌ها و نشریات و تریبون‌های حکومتی و حوزوی و اجازه‌ی دفاع ندادن به یارسان جهت رفع شبهات ایجاد شده؛ ممنوع بودن استخدام یارسان در ادارات و ارگان‌ها و نیز اخراج کارمندانی که قبلاً استخدام شده بودند؛ ایجاد ممانعت‌های جدی نسبت به دانشجویان یارسان برای تحصیل در مقاطع تکمیلی؛ زدن اجباریِ سبیل سربازان یا زندانیان یارسان؛ تبعیض در مورد تخصیص بودجه به مناطق یارسان‌نشین و...» سیاوش حیاتی نیز با تأکید بر درخواست به رسمیت شناختن آیین یاری به عنوان یک اقلیت رسمی در قانون اساسی می‌گوید: «تأکید ما روی حقوق شهروندی جامعه‌ی یارسان بود؛ از جمله حق انجام آزادانه‌ی مناسک دینی، احترام به نمادهای مذهبی، رفع گزینش در استخدام پیروان اهل حق در مراکز و ادارات دولتی و حق آموزش به زبان مادری (کردی) که زبان آیینی یارسان هم هست.»

با تداوم استبداد و تمامیتخواهیِ حاکم شاید راه درازی تا تحقق این مطالبات در پیش باشد اما آنچه امروز انکارنشدنی و بازگشتناپذیر به نظر می‌رسد، برونآیی و مشاهدهپذیری جامعهی یارسان از فضای حقیقی تا دنیای مجازی است.

در دورانی که حق حیات ارزش‌مندترین دارایی بشر و حفظ آن خواست غریزی انسان و از اصول پایه‌ای حقوق بشر است، کسانی با انتخاب مرگی جان‌سوز و دردناک از حق حیات خود گذشتند تا حق برابر زیستن را فریاد زنند. فریادی که هر چند گوش بانیان ستم و تبعیض بدان بدهکار نبود اما قربانیان ستم و تبعیض را هشیار و طبقاتی از جامعهی یارسان را بیدار کرد. امروز یارسان در پی تاریخ پرفراز و نشیب خود در مرحله‌ای نو از حیات اجتماعی و سیاسی قرار دارد و صدایش پس از سال‌ها سرکوب و سکوت از جمع‌های بسته‌ی مذهبی و انحصار بزرگان آیینی خارج شده است. البته این صدا اغلب در اختیار مردان است و متأسفانه زنان یارسان هنوز حضور پررنگی در «جم»‌های مذهبی و «مجمع»های مدنی ندارند.

بررسی سند 2030 یونسکو

اکبر قبادی چقاکبودی

سند جهانی توسعه پایدار ۲۰۳۰ با موضوع ارتقای سطح آموزش و افزایش کیفیت آموزش ،یکی از اسنادی است که در تصویب نامه /۷۶۴۰۳ /۵۲۹۱۳ مورخ ۲۶ شهریور۱۳۹۵ میان هیات دولت جمهوری اسلامی و یونسکو به امضا رسید و ،یکی از اسنادی است  تعهد آور ایران در  صحنه بین الملل  میباشد.

رهبران کشورهای عضو سازمان ملل متحد ، در سپتامبر۲۰۱۵ در اجلاس عالیرتبه این سازمان متعهد شدند تا اهداف دستور کار جهانی توسعه پایدار۲۰۳۰ را که نتیجه یک فرآیند گسترده مشورتی در سطح جهانی بود، در سیاستگذاری کلان ملی خود از اول ژانویه ۲۰۱۶ را اجزایی کنند.

این دستور کار دارای ۱۷هدف و۱۶۹ هدف ویژه است.

یونسکو که بعنوان یک نهاد بین المللی در امر آموزش شناخته میشود، اجرای هدف چهارم توسعه را بر عهده دارد که به سوی آموزش ، یادگیری مادام العمرباکیفیت ، برابری و فراگیر بودن برای همه مطابق ” سند توسعه پایدار ۲۰۳۰ ” قدم بردارند.

این سند جهانی سه نقش ” هدایت و هماهنگی“ ، ” نظارت و گزارش دهی ” و ” ارتقای ظرفیت کارشناسی دولتها ” را در این سند مد نظر قرار داده است . این موضوع در سی و هشتمین کنفرانس عمومی یونسکودر نوامبر۲۰۱۵ به تصویب رسید.

اما نکته مهم در این سند ، وجود دامنه های فراگیری چون ” اشتغال و توسعه مهارتها ” ، ” آموزش عالی ” ، ” آموزش سلامت و بهداشت ” ، ” آموزشهای اجتماعی ” و ” شهروندی ” را هم هدف قرارداده است.

اهداف مورد نظر درسند۲۰۳۰ مطابق پیش نویس این سند پیش نویس اهداف مختلفی را دنبال خواهد کرد که عبارتند از:

آموزش ابتدایی ، متوسطه ، سنجش و ارزیابی کیفیت یادگیری ، مراقبت اول کودکی ، آموزش دبستانی و ابتدایی ، آموزش فنی و حرفه ایی و مهارتی ، آموزش عالی مهارتی متوسطه ، دسترسی به آموزش عالی با کیفیت برابر، برابر سازی فرصتهای آموزش و اجتماعی برای زنان و دختران ، دسترسی برابر اقشار آسیب پذیر به آموزش ، آموزش توسعه پایداردر آموزش عالی ، آموزش سلامت و شیوه های زندگی سالم و بهداشتی، توسعه همکاریهای علمی و بین المللی، آموزش عالی، تربیت معلم ، انجمن های علمی و سازمان های مردم نهاد و آموزش ۲۰۳۰

برخی معیارهایی که کشورها مطابق سند ۲۰۳۰  باید انجام دهند

-تقویت کارآیی و کارآیی موسسه آموزشی ، راهبردی و حاکمیت مدارس از طریق افزایش مشارکت جوامع ، از جمله جوانان و والدین در مدیریت مدارس

-اختصاص منصفانه تر منابع در بین مدارس محروم از نظر اجتماعی اقتصادی ومدارسی که از مزایای اجتماعی و اقتصادی بهره مند هستند

-ترویج آموزش های دو زبانه و چند زبانه در جوامع چند زبانه

-شناسایی موانعی که کودکان و جوانان آسیب پذیر را از دسترسی به برنامه های آموزشی کیفی دور نگه میدارد و تصمیم گیری موثری برای رفع آن مطرح گردد.

-فراهم آوردن آموزش از راه دور، آموزش فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی ، دسترسی به فناوری های مناسب و زیر بنا های مناسب و ضروری برای تسهیل فضای یادگیری در منازل و مناطق جنگی ودورافتاده به ویژه برای دختران ، زنان ، پسران و جوانان آسیب پذیر و سایر گروه های به حاشیه رانده شده.

-حمایت از رویکردی جامع برای مقاوم سازی مدارس در مقابل تاثیر گذاری بلایای طبیعی

تعریف آموزش کیفی از نگاه یونسکو

سند ۲۰۳۰ شش جنبه ، کرامت انسانی ، مردم ، کره زمین ، سعادت ، برابری و مشارکت را در بر میگیرد و به آموزش بعنوان وسیله ای برای تربیت شهروند جهانی تلاش میکند .

یونسکو آموزش کیفی را ” استفاده آموزش از فناوری اطلاعاتی ” وآموزش کیفی را شامل:

آموزشهای مدنی به ویژه آشنایی با مفاهیم جقوق بشر ، دموکراسی ، فرصت برابری آموزشی دختران و پسران(برابری جنسیتی) ، آموزشهای مشترک جهانی ، بهبود منابع مادی وانسانی به منظور ارتقای کیفیت زندگی تعریف میکند.

امروزه به واسطه ” جهانی شدن ” سرنوشت تمامی افراد ، سازمانها و حکوکتها بیش از پیش به یکدیگر گره خورده و تاثیرات این فرآیند بر تمامی حوزه های فعالیت بشری ، غیر قابل انکار است.

اگر بپذیریم که استفاده کنونی از منابع موجود در جهان و در سطح ملی ، غیر منصفانه و غیر قابل قبول است و شکاف فقیر و غنی (از همه جنبه ها) وسیع و وسیع ترمی شود ، باید چاره ایی اندیشید.

آموزش و تربیت شهروند جهان (به ویژه کودک و نوجوان) به عنوان فردی که خواهان تبدیل شدن جهان:

 به مکانی سرشار از عدالت ، برابری ، صلح و توسعه پایدار، احترام و پاسداشت تنوع و گوناگونی نژادی ، قومی ومذهبی و میباشد.

مارتین آلبرو جهانی شدن را چنین تعریف می کند:

” به همه جریاناتی اطلاق میشود که با آن همه ی مردم جهان در یک جامعه جهانی در حال تعامل هستند .“

آنتونی گیدنز جامعه شناس شهیر نیزجهانی شدن را ” عمیق شدن روابط اجتماعی در سطح وسیع بطوری که فاصله ها نامحسوس می شوند . " بیان می کند.

آکسفام ، کنفدراسیون متشکل از۱۵ سازمان که در۹۸ کشور جهان در سراسر جهان برای پیدا کردن راه حل های پایدار برای فقر و بی عدالتی فعالیت می کند ، ویژگیهای شهروند جهانی را چنین بر می شمرد:

-نسبت به جهان وسیع تر آگاه است.

-به تفاوتها و گوناگونی ها احترام میگذارد.

-داری فهم است.

-از بی عدالتی اجتماعی منزجر و خشمگین است.

-در طیف وسیعی از سطح محلی تا جهانی مشارکت و فعالیت میکند.

-خواهان اقدام برای تبدیل شدن جهان به مکانی پایدار است.

-مسِئولیت اعمال خود رابرعهده میگیرد.

با در نظر گرفتن آنچه ذکر شد و بررسی محتوی کتاب های درسی به عنوان اصلی ترین رسانه آموزشی در دسترس دانش آموز ، در ایران هم در زمینه های آموزش های شهروندی ، محتوای درسی در نظام آموزش وپرورش بیشتر به تربیت شهروند ملی و با هدف تقویت انسجام ملی تاکید میگردد.

و این نقطه تقابل سند ۲۰۳۰  با سند تحول بنیادین است ، در سند ۲۰۳۰  هدف نهایی تربیت شهروند جهانی است ودر سند تحول بنیادین تریبت شهروند ملی با آموزه های دینی است. واز این منظر مخالفت هایی نسبت به پذیرش این سند بین المللی صورت گرفته است.

با توجه به مشکلاتی که از نوع ، اتفاق تعرض به دانش آموزان در منطقه ۲ تهران و قبل از موضوع تجاوز  سعید طوسی یکی از تاکیدات مهم این سند “ فرصت برابری آموزش جنسیتی دانش آموزان دختر وپسر “ است . و بعد از اتفاق تاسف بار پانزده دانش آموز منطقه ۲ تهران ، سیلی از انتقادات مبنی بر اینکه چرا در مدارس دانش آموز با موضوعات و مفاهیم جنسی آشنا نمی شود.  و اکثریت منتقدان وقوع این رویداد زشت و غیراخلاقی را ناشی از خلا اموزش جنسی در مدارس بیان نمودند .

سال گذشته هم با رسانه ایی شدن موضوع سند یونسکو ، خیل عظیمی از واکنش ها همراه با تهدید از سوی نهادهایی که وابسته به سازمانهای مرتبط با ایديولوژی حاکم بر سیاستهای آموزشی ، فرهنگی و اجتماعی بودند ، صورت گرفت و با این تهدیدها و هشدارهای مراجع مذهبی و وفقهی ، دولت که مجری تعهدات حکومت در تفاهم نامه ها ، مقاوله نامه ها و اسناد سازمانهای بین المللی که با عضویت در آنها متعهد به اجرای مفاد سند ۲۰۳۰  یونسکو است ، از اجرای آن عقب نشینی نمود و خلا این عقب نشینی ، تکرار موضوعاتی همچون موضوع تعرض به پانزده دانش آموزتوسط یکی از پرسنل مدرسه و تجاوز سعید طوسی خواهیم بود و ناگفته نماند بخشی از اتفاقات بدلیل حفظ آبرو و حیثیت خانواده و دانش آموز و یا تهدید و ارعاب و تطمیع فرد آسیب دیده علنی  و پیگیری نمی شوند .خلا عدم اجرای سند یونسکو ، عواقب جبران ناپذیری درآمادگی شهروندانی متناسب با معیارهای فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و همگام با شهروندی مفید به با خواهد آورد .

سند یونسکو از جامعیت  فراگیر در موضوعات مختلف برخوردار است که آموزش جنسیتی یک وجه آن می باشد . آماده کردن شهروندانی آگاه و پرسشگر از ویژگیهای برجسته این سند می باشد و این معیار آگاهی و پرسشگری شهروند یکی از حساسیت های حکومت هایی است که نا آگاهی و اطاعت کورکورانه و محض از دلایل تداوم حاکمیت آنها و استثمارمردم و عدم توجه به معیارها و شاخص های بین المللی در موضوعات حقوق بشری ، استاندارهای زندگی همراه با برخورداری از رفاه و آسایش از سیاستهای تثبیت شده آنها در پوششی عوامانه و فرببکارانه برای تداوم حکومت می باشد . بر اقشار آگاه و متعهد بر حساسیت به ، فرزندان ، خانواده ، خویشاوندان وهمشهریان و هم وطنان و یک کلام به کشورهستند در آگاهی دادن سند یونسکو و مفاهیم و اهداف آن تعلل نکنند تا شهروندان آگاه برای آینده ایران داشته باشیم .

 

چرائی خودکشی در ایران

سحر حاجی قادر مرحومی

خودکشی در میان زنان ایرانی دو برابر مردان است چرا که عوامل اجتماعی بسیاری ،تنها راه رهایی و نجات این زنان را خودکشی قرار داده است.عوامل اجتماعی از قبیل فقر و بی کاری ،خشونت جنسی،بی مهری،اعتیاد و به خصوص افسردگی و اختلافات خانوادگی و بی سوادی هستند.ازدواج های نامناسب که تفاوت های سنی در آن فاحش است ، فرهنگ مردسالاری حاکم ، نداشتن حق انتخاب همسر ، فقر و بیکاری مردان از مقوله هایی هستند که به پدیده خودکشی در میان زنان دامن زده است

۹۸ درصد خودکشی زنان با خودسوزی صورت گرفته است اما به راستی چرا به جای خودسازی خودسوزی برگزیده می شود

یکی از بزرگترین دلیل های این انتخاب عدم شناخت حقوق زنان و عدم حمایت از حقوق انان می باشد و همچنین بی سوادی تصمیم خودکشی را در ذهن زنان پررنگ تر می کند چراکه امارها نشان داده اند زنانی که دیپلم و لیسانس دارند برای ضربه زدن به همسر یا رهایی از مشکلاتی که جایی برای بازگو کردنشان ندارند کمتر از زنان بی سواد دست به خود کشی می زنند.

ازدواج هایی که از روی فقر فرهنگی و معیشیتی صورت می گیرد و کودک ۱۰ تا ۱۵ ساله را به عقد یک مرد ۸۰ ساله در می اورند و  یا همسر چندم مردی برمیگزینند  و به جای رشد کودک در مدرسه او را در اشپزخانه محبوس می کنند و اندیشه ها و باورهای او را می کشند.کودکی که هنوز نیازمند عروسک بازی است اما درگیر رشد و پرورش کودک دیگر می شود در نتیجه نمیتواند نقش مادر بودنش را به خوبی ایفا کند او پر از فشار است و جایی برای بازگو کردن دردهایش ندارد و همچنین به دلیل فقر فرهنگی حاکم در جامعه و مردسالاری به خصوص در روستاها اجازه ی طلاق را هم ندارد بنابراین هیچ دلیلی برای قوی ماندن در خود نمی بیند و مرگ را به جای لذت از زندگی برمی گزیند.

اموزش و تعلیم و تربیت فرصت شکوفایی به زنان می دهد و انان را از نیازمندی به مردان در امان نگه می دارد اگر تمام زنان از حقوق خود اگاه شوند امار خودکشی ها بسیار افت خواهد کرد

 .نااگاهی صلاح دولت جمهوری اسلامی ایران برای خاموش کردن مردم است و به همین دلیل برای سواداموزی زنان و ازدواج های زیر سن و تحصیل اجباری کودکان اقدام جدی صورت نداده اند.برای مثال هیچ قانونی وجود ندارد برای حمایت از زنانی که خودکشی تنها راه نجات انان از اذیت ها و ازارهای همسرشان است و قانونی نیست برای  محکومیت مردانی که با خشونت های خود باعث ازار و اذیت زن و بچه ها می شوند .و در نتیجه مادر خانواده دست به خودکشی می زند .بی سوادی و فقر فرهنگی در جامعه باعث شده تا به جای درمان و مشاوره با روانپزشک و روانشناس یا مشاوره خانواده سکوت و خودکشی برگزیده شود.

در یک جامعه بیسواد یا کم سواد، شاخص های سلامت جسمی، روانی و اجتماعی نیز در پایین ترین سطح قرار دارد، زیرا مردم به خوبی نمی دانند که چگونه از سلامت خود مراقبت کنند

 بیشترین خودکشی ها بین ۱۵ تا ۲۹ سال هستند و همچنان امار دقیقی از خودکشی در دسترس نیست چرا که مردم ننگ و ار می دانند اگر از خودکشی و ازار و اذیت هایشان سخن بگویند.

با توجه به شرایط اقتصادی ایران همچنان امار این خودکشی های بی رحمانه در حال افزایش است.

سواد به معنای مشارکت مدنی و بهبود سلامت است یعنی فرد باسواد باید بتواند مشکلات فردی، اجتماعی و اقتصادیاش را در این محیط حل کند در نتیجه می تواند مدیریت و کنترل مشکلات را در دست بگیرد و راه خودسازی را به جای  خود سوزی انتخاب کند.مجموع هشت میلیون و 800 هزار نفر بی سواد در ایران  اعلام شده  است که بیش از نیمی از این امار زنان هستند.

رئیس سازمان نهضت سوادآموزی علل ریشه کن نشدن بیسوادی در کشور را تشریح کرد و گفت:

از عمده ترین دلایل این است که نمیتوانیم کودکان 6 ساله را کامل تحت پوشش ببریم؛ این امر یک دلیل قانونی دارد و آن این است که آموزش الزامی نیست، در واقع همه قوانین ناظر بر رایگان بودن آموزش است، ولی ناظر بر اجباری بودن آن نیست و قانون اجبار افراد برای ثبت نام در دوره ابتدایی نداریموی بیان کرد: قانون حمایت از کودک، تحصیل را حق کودک می داند و ولی اگر والدینی از رفتن فرزندش به مدرسه ممانعت کند هیچ پیگردی به همراهش نیست.88 درصد ترک تحصیل دلایل اقتصادی و اجتماعی دارد، بنابراین اگر بخواهیم مشکل را حل کنیم باید در این بخش سرمایه گذاری کنیم.

همچنین در نظر گرفتن پاداش باسوادی راهیست برای باسوادتر شدن افراد.رئیس سازمان نهضت سوادآموزی بیان کرد:

جزو معدود کشورها و دولت‌ها برای پرداخت پاداش باسوادی هستیم، این رقم در سال 94، 130 هزار تومان در سال 95، 134 هزار تومان و اکنون 138هزار تومان است که به افرادی که باسواد می شوند تعلق می‌گیرد

.لازم به ذکر است یونسکو سوادآموزی بزرگسالان را اهرمی برای رسیدن به جامعه پایدار می‌داند.ریشه کنی بیسوادی  نیازمند عزم ملی و حساس سازی تمام افراد و دستگاه ها می باشد به گفته این جامعه شناس، کشورهای توسعه یافته از دهه 70 مبارزه با بیسوادی را آغاز کردند و اکنون شاهد پیشرفت های چشمگیری در زمینه سلامت اجتماعی و روانی هستند.جامعه شناس و اسیب شناس اجتماعی حمید مقصودی بیان کرد:

دولت ها می توانند با هزینه اندک از چالش های بزرگ تر که ممکن است در آینده گریبان آنها را بگیرد  پیشگیری کنند، کافی است امکان یادگیری معلومات و سواد پایه برای آحاد مردم فراهم شود.به امید انکه بی سوادی ریشه کن شده و امار خودکشی های بی رحمانه به حداقل برسد.

 

 

 

موسسین و هیئت تحریریه: 

احمد حاجی قادر مرحومی

سحر حاجی قادر مرحومی

حلیمه حسن سوری

مصطفی حاجی قادر مرحومی

مدیر مسئول:

                احمد حاجی قادر مرحومی

سردبیر:

سحر حاجی قادر مرحومی

ویرایش، چاپ و انتشار

حلیمه حسن سوری

مصطفی حاجی قادر مرحومی

ارتباط و تماس با ما:

مدیر مسئول و سردبیر

Email:

Sanahajighaderi@gmail.com

ahmadhajighadermarhomi@gmail.com

  

Tel.:

0۰۴۹17624430633

0049152185557551

آدرس پستی:

Alte Rathausstraße 40a

Twist 49767

Deutschland

 

ارزش هر شماره یک یورو

یادآوری:

- نشر هرگونه اثر، سخنرانی و اطلاعیه به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان راسخ به آزادی بیان و انتقال اندیشه می باشد.

- این نشریه با اعتقاد کامل به انتقال و گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه را بدون هیچ محدودیتی  آزاد می داند. 

قدرت حق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خودکشی نوجوان

  یک دختر نوجوان ۱۶ ساله در شهرستان مریوان، به دلیل ممانعت خانواده با ادامه تحصیل وی دست به خودسوزی زد. این نوجوان پس از این اقدام به بیمارس...