ماهنامه سیاسی و مدنی قدرت حق
نشریه مستقل هواداران حقوق بشر
ما هواداران مستقل حقوق بشر، خواهان احترام به حقوق ذاتی (حقوقی که در زمان زایش همراه ماست چون نفس کشیدن، دیدن، شنیدن، رشد، احساسات و ... ) و شهروندی (وظیفه جامعه برای امکان رشد حقوق ذاتی چون امنیت زندگی، رفاه، بهداشت، آموزش، پرورش و...) انسان ها هستیم.
برای آگاهی در زیر چند ماده از اعلامیه جهانی حقوق بشر را اعلام می کنیم
هر کس حق آزادی عقیده وبیان دارد و حق مزبورشامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن ، به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحضات مرزی، آزاد باشد.
ماده 20: حق آزادی تجمع و تظاهرات
الف) هرکس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیت های مسالمت آ میز تشکیل دهد.
ب) هیچ کس را تمی توان مجبور به شرکت در اجتماعی کرد.
الف) هر کس حق دارد که در اداره امور عمومی کشور خود ، خواه مستقیما و خواه با وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب شده باشد شرکت جوید.
ب) هر کس حق دارد با تساوی شرایط ، به مشاغل عمومی کشور خود نایل آید .
پ) اساس و منشا قدرت حکومت، اراده مردم است .
این اراده باید به وسیله انتخاباتی ابراز گردد که از روی صداقت و به طور ادواری، صورت پذیرد. انتخابات باید عمومی و با رعایت مساوات باشد و با رای مخفی یا طریقهای نظیر آن انجام گیرد که آزادی رای را تامین نماید.
کودک و آموزه های دینی
احمد حاجی قادر مرحومی
ریچارد داوکینز بارها ادعا کرده که پرورش دینیِ فرزندان نوعی کودکآزاری است. به گفتهی داوکینز، آموزش دربارهی دین به کودکان پذیرفتنی است (و برای نمونه، به آنان کمک میکند که اصطلاحات فرهنگی را درک کنند) اما تلقین دین به کودکان (تعبیری که مقصود داوکینز از آن هر شکلی از آموزش و پرورش است که معتقدات دینی را به عنوان واقعیت آموزش میدهد) از نظر اخلاقی اشتباه و آسیبزاست. داوکینز در ادعای خود تنها نیست.
مثلاً لارنس کراوس، متخصص آمریکایی فیزیک نظری، اخیراً ادعا کرد که اگر والدین اعتقاد به آفرینش جهان توسط خداوند در چند هزار سال قبل را به کودکان خود آموزش دهند (که در ادامه از آن با عنوان «نظریهی آفرینش» یاد میکنیم) به نوعی مرتکب کودکآزاری شدهاند.
در اینجا میخواهم بر نقش والدین در تلقین اعتقادات دینی به فرزندان خود تمرکز کنم، بهویژه اعتقاداتی که با علم ناسازگارند، مانند نظریهی آفرینش. به جای استفاده از اصطلاح «کودکآزاری» که بار ارزشی سنگینی دارد، میخواهم به طور مختصر به بررسی دو پرسش بپردازم: آیا والدینی که نظریهی آفرینش را به فرزندانشان آموزش میدهند، به آنها آسیب میزنند، و آیا کاری که میکنند اخلاقاً نادرست است؟
اجازه دهید در ابتدا به چگونگی فرزندپروری والدین در واقعیت و ماهیت انتقال اعتقادات بپردازیم. مدارس میتوانند هدف خود را انتقالِ بیطرفانهی دانش قرار دهند اما والدین عملاً نمیتوانند چنین کنند. همهی شکلهای فرزند پروریِ والدین لزوماً شامل انتقال یا کوشش برای انتقال دیدگاههای دینی شخصی آنهاست. همین موضوع در مورد انسانگرایانی همچون داوکینز نیز صادق است.
زیرا آنها هم به فرزندانشان آموزش میدهند که اعتقادات دینی درست نیستند.
هر دیدگاهی که در فرزندپروری منتقل میشود، بالاخره از جایی آمده است. این اعتقاد که میتوانیم به طور بیطرفانه به فرزندانمان چیزهایی دربارهی دین آموزش دهیم بیآنکه هیچ عقیدهای دربارهی درستی یا نادرستی ادعاهای دینی بیان کنیم، به نظرم اصلاً واقعبینانه نیست. آموزش این مطالب به فرزندان که زمین شش هزار سال پیش آفریده شده، انسانها و دایناسورها در کنار هم زیستهاند و منشأ همهی تنوع زیستشناختی کنونی بازماندگان خوششانس یک کشتی نجات در سیلی بزرگ هستند، مسلماً مشکلزا به نظر میرسد.
در مقابل، اعتقادات دینی لیبرالتری وجود دارند، مثل اعتقاد پروتستانهای لیبرال که به فرزندان خود میگویند خداوند ما را دوست دارد، و در عین حال نتایج علم و زمینشناسی را میپذیرند. آسیبزا بودن چنین اعتقاداتی ابداً بدیهی نیست. برای مثال، داوکینز بارها با افتخار خود را «انگلیکن فرهنگی» خوانده است.
اما خط فاصل را در کجا باید بکشیم؟
در چه شرایطی انتقال اعتقادات دینی به کودک آسیب میرساند؟
یک الگوی جالب برای ارزیابی بُعد اخلاقی فرزندپروری، الگوی سرپرستی است.
بر مبنای این الگو، والدین نه مالک فرزندان خود بلکه سرپرست آنها هستند. مایک آستین، فیلسوف آموزش و پرورش مسیحی، در کتاب خود با عنوان سرپرستان خردمند: بنیانهای فلسفی فرزندپروری مسیحیسرپرستی (stewardship) را به عنوان الگویی اساسی برای فرزندپروری ارائه میکند. به گفتهی آستین، والدین مسیحی سرپرستان آفریدههای خداوند هستند (از جمله کودکانی که فرزند خود آنها هستند)، و کار آنها این است که مسئولانه فرزندان خود را سرپرستی کنند. هدف از سرپرستی شکوفایی فرزندان و تقویت بنیانهایی است که به رشد آنها در طول زندگی کمک خواهد کرد. والدین، در مقام سرپرست، با ارائهی دانش و ارزشهایی که ادغام موفق فرزندان را در جامعه به عنوان شهروند و به عنوان همنوع تسهیل میکند، میتوانند وظیفهی خود را به انجام رسانند. آستین این الگو را با الگوی مالکیت (ownership) در تقابل قرار میدهد، الگویی که میتواند به شکلی از قیمومیت مطلق نسبت به فرزندان بینجامد. الگوی سرپرستی میتواند به زبان سکولار نیز بیان شود: ما به عنوان سرپرست، نمایندگان شخصیت کودک در آینده و نمایندگان جامعهای هستیم که او در آن خواهد زیست.
با توجه به این الگو، آیا با تلقین اعتقادات اشتباه دینی به کودکان آسیب میرسانیم؟
این پرسش پاسخ سادهای ندارد. به نظر واقعبینانه نمیآید که بگوییم تلقین هر نوع اعتقاد اشتباهی آسیبزاست. حتی والدینی که آگاهانه به فرزندانشان اطلاعات اشتباه میدهند، همیشه به آنها آسیب نمیرسانند. به مثالهایی از دروغهای عمدی والدین فکر کنید، برای نمونه:
«بابانوئل خواهد آمد و جورابهای تو را از هدیه پر خواهد کرد».
این باورهای گذرا به بابانوئل در بلندمدت از نظر روانشناختی آسیبزا به نظر نمیرسد و در نتیجهی آنها در طول زمان کودکان به بزرگسالانی با اعتقادات اشتباه تبدیل نمیشود.
سرپرستی درست به معنای آن است که آنچه را صادقانه درست و صحیح میدانیم، به فرزندانمان آموزش دهیم، بدون آنکه آزادی شکل دادن به اعتقادات شخصی را از آنان بگیریم.
تفاوت میان بابانوئل و نظریهی آفرینش در این است که اعتقاد به آفرینش در بزرگسالی ادامه مییابد و بر آموزش علمی کودک تأثیر منفی دارد. آموزش چنین اعتقاداتی به طور بالقوه به شکوفایی کودک در جامعهی علمی در آینده آسیب میرساند.
دلیل این موضوع تنها آن نیست که نظریهی آفرینش واقعیت ندارد بلکه این است که شیوهی این آموزش (مانند دیگر شکلهای اعتقاد به آفرینش) نسبت به علم و روشها و نتایج آن بیاعتمادی ایجاد میکند. محتواهای آموزشی تهیه شده دربارهی نظریهی آفرینش با رد یافتههای علمی («آیا شما آنجا بودید؟
چگونه چنین چیزی را میدانید؟») و با ترویج الگویی تقابلآمیز میان علم و تفسیرهای ظاهرگرایانه از کتاب مقدس، این بیاعتمادی را به طور فعال تقویت میکند.
بنابراین از دیدگاه الگوی سرپرستی، آموزش نظریهی آفرینش به فرزندان به آنان آسیب میرساند.
بعد از بررسی آسیبزایی، حال باید توجه خود را به مسئلهی مسئولیت اخلاقی معطوف کنیم. ما به عنوان والدین گاهی ندانسته اطلاعات نادرستی را به فرزندان خود انتقال میدهیم.
اگر آموزشدهندگان نظریهی آفرینش به فرزندان واقعاً به آن معتقد باشند، آیا میتوان آنها را به دلیل آموزش آن از نظر اخلاقی ملامت کرد؟
بستگی دارد به این که والدین تا چه حد از فرزند خود انتظار دارند که اعتقاد به نظریهی آفرینش را بپذیرد. وقتی داوکینز میگوید تلقین دینی به فرزندان برای پذیرش دیدگاههای دینی از نظر اخلاقی نادرست است، روشن نمیکند که منظورش از «تلقین دینی» چیست.
ظاهراً او فکر میکند که هر نوع ارائهی اعتقادات دینی به عنوان واقعیت شکلی از تلقین دینی است.
اما انتقال عقاید به شیوههای گوناگونی انجام میشود. در الگوی مالکیت فرزندان، ما مالک آنها هستیم و میتوانیم (در چارچوب قانون) هر کاری که میخواهیم بکنیم، از جمله میتوانیم آنها را به قبول اعتقادات خود مجبور کنیم. در مقابل، در الگوی سرپرستی میتوانیم سعی کنیم اعتقاداتی را که واقعاً درست میدانیم به آنها ارائه کنیم اما نمیتوانیم سعی کنیم افکار فرزندانمان را کنترل کنیم. سرپرستی درست به معنای آن است که آنچه را صادقانه درست و صحیح میدانیم، به فرزندانمان آموزش دهیم، بدون آنکه آزادی شکل دادن به اعتقادات شخصی را از آنان بگیریم.
در روانشناسی فرزندپروری، برای بیان این موضوع از دو اصطلاح فرزندپروریِ «قاطعانه» (authoritative) و «اقتدارگرایانه» (authoritarian) استفاده میشود.
والد قاطع بر رشد کودک نظارت و آن را هدایت میکند، اهداف عالی و معیارهای روشنی را مشخص میکند، عقاید و ارزشهایی را که درست میداند ارائه میدهد اما در عین حال شخصیت و علایق کودک را تا حد زیادی میپذیرد و هم اجازه میدهد و هم تشویق میکند که کودک رشد کند، مستقل باشد و عقاید شخصیاش را بیان کند. نسبت به شیوههای سهلگیرانه یا اقتدارگرایانهی فرزندپروری، شیوهی قاطعانه از نظر کسب موفقیتهای تحصیلی و شکوفایی در بزرگسالی نتایج طولانیمدت بهتری داشته است.
والدین سهلگیر کودکان را از اساس هدایت نمیکنند، اهداف عالی تعیین نمیکنند، نمیکوشند که اعتقادات یا ارزشهایی ارائه دهند و اجازه میدهند که کودکانشان هر طوری که میخواهند عمل کنند یا بیندیشند. افراط از سوی دیگر به فرزندپروری اقتدارگرایانه منجر میشود که در آن والدین سعی میکنند هر جنبهای از اعتقادات و شخصیت کودک را کنترل کنند و نسبت به انحراف از انتظارات عالی خود مدارا ندارند. والدین اقتدارگرا همچنین سعی میکنند که محیط کودکان خود را کنترل کنند و آنها را از دیدگاهها و شیوههای زندگی مختلف دور نگه دارند. برای مثال، والدینی که اقتدارگرا هستند و میخواهند نظریهی آفرینش را آموزش دهند، ممکن است برای فرزندان خود مدرسهی خانگی ترتیب دهند زیرا نمیخواهند آنها با نظریهی تکامل مواجه شوند.
والدین انسانگرای اقتدارگرا کودکی را که میخواهد در کلاسهای دینی یکشنبه شرکت کند، تنبیه میکنند.
در شیوهی قاطعانهی فرزندپروری، آموزش نظریهی آفرینش ممکن است از نظر اخلاقی پذیرفتنی باشد زیرا خودمختاری کودک را خدشهدار نمیکند. اما لازمهی چنین شرایطی این است که والدین اعتقادات کودک خود را از طریق ارائهی بازخوردهای منفی کنترل یا سعی نکنند که آنها را از جهانبینیهای دیگر محافظت کنند.
متأسفانه اقتدارگرایی و بنیادگرایی دینی (و نه عقاید دینی به تنهایی) رابطهای تنگاتنگ دارند، به همین دلیل احتمال اینکه مسیحیان بنیادگرا سعی کنند به کودکان خود تلقین دینی کنند، بیش از دینداران لیبرال است. اما به نظر میرسد که مشکل در اینجا شیوهای از فرزندپروری است که محدودیتهای غیرلازم ایجاد میکند، نه این واقعیت که اعتقادات والدین ممکن است محتوای دینی داشته باشد.
حلیمه حسن سوری
وقتی ما کتابهای دینی را بررسی می کنیم می بینم که عمر بشر بیشتر از شش هزار سال نیست، در صورتی که این یک اشتباه بزرگ توسط این متون می باشد،
نوع بشر قدمتی دویست هزار ساله دارد. انسان اولیه به راحتی پدر و مادر، خواهر و برادر و یا فرزند خود را در هنگام گرسنگی می کشته است، و یا به راحتی با اعضای خانواده خود رابطه ی جنیسی برقرار می کرده، بعد از گذشت زمان بشر به این نتیجه می رسد که پیامد های بدی دارد، به عنوان مثال بعد از کشف آتش و اختراع ابزار شکار به تدریج از کشتن اعضای خانواده و اطرافیان دست می کشد،
در واقع نوع بشر در این مدت مشغول تجربه کردن بوده است و ماه عسل این تجربیات تمدنی است که به دست ما رسیده،اگر ما امروزه تصوری از خوبی یا بدی داریم در واقع این تجربه هزاران ساله اجداد ماست که به ما منتقل شده است و ارتباطی به دین ها ندارد، در واقع دین اولین تلاش و تقلای ما به عنوان یک گونه است،دین چیزی بود که وقتی چیزی نمی دانستیم از آن استفاده کردیم و آن را امتحان کردیم، در آن زمان ما نمی دانستیم روی کره ی زمین زندگی می کنیم و کره ی زمین کروی شکل هست، ما فکر می کردیم بیماری ها در اثر دعای بد و از طریق اجنه و شیاطین سراغ ما می آیند، وقتی ما هیچ چیز نمی دانستیم از این دین ها استفاده کردیم ولی امروزه به این دین ها نیازی نداریم. نسخه ای که محمد در زمان خودش ارائه داد یک برنامه ی قدیمی است، نیاز های نوع بشر فرق کرده است، چیزهایی که در آن دوره تابو بوده اند امروزه خوب می باشند، اگر بخواهیم یک نگاه تاریخی داشته باشیم تا قبل از اینکه اسلام ظهور کند در قبایل عرب یک زن می توانسته با یک مرد جوان تر از خودش ازدواج کند به عنوان مثال خدیجه که در چهل سالگی به عقد محمد در آمد،یا تجارت و رفت آمد زنان در قبایل عرب، در واقع روابط آزاد زنان را در اشعار عرب قبل از اسلام به وضوح می توان دید، حال سوال اینجاست که اسلام چه چیزی را به این قضیه اضافه کرد؟
وقتی ما به روح شریعت اسلام نگاه می کنیم می بینیم که بسیار مرد سالار هست و این موضوع را به وضوح در متن قرآن می توان دید. شواهد تاریخی مبنی بر نبود آزادی زنان در زمان محمد وجود ندارند که بتوان مدعی بهتر کردن وضعیت زنان توسط محمد و اسلام شد،در واقع در آن زمان در آفریقا، ایران و یونان زنان آزادی های قابل توجی داشتند. در قرآن مردها حاکم زندگی زنان هستند و اصولی بر قرآن حاکم است که حتی تنبیه بدنی را نیز نظام مند می کند که متاسفانه قانون اساسی ایران نیز بر مبنای این جمله بنا نهاده شده
حجاب در ایران
سحر حاجی قادر مرحومی
برای پاسخ به این سوال مروری میکنیم بر تاریخچه صد سال گذشته ایران . چون ایران در قرن گذشته، 3 تجربه متفاوت در زمینه حکومتی درباره حجاب داشته است .
اولین تجربه مربوط به دوران حکومت رضا شاه پهلویست . او که در پی ایجاد ایرانی مدرن و متجدد بود، نوع پوشش زنان و مردان را سنتی میدانست . برای همین ابتدا کارمندان دولت مجبور به پوشیدن لباسهای یک شکل شدند . پوشیدن لباس همشکل به طور قانونی برای تمام مردان اجباری شد . روحانیون در این مقطع از این قانون استثناء شدند که باعث شد، بیش از گذشته از بقیه جامعه متمایز شوند . چند سال بعد وقتی که کلاه شاپکو، به اجبار جایگزین کلاه پهلوی شد، محدودیت برای روحانیون نیز بیشتر شد، به نحوی که روحانیون فقط در مکانهای فعالیت خودشان امکان پوشیدن لباس روحانیت داشتند و باعث اعتراض آنها شد . چند وقت بعد مقرراتی به نحوه پوشیدن زنان درآمد که به کشف حجاب مشهور شد . گرچه از آن زمان پوشیدن چادر ممنوع شد ولی زنان برای پوشاندن سر و بدن خود امکان استفاده از کلاههای بزرگ و جورابهای ضخیم را داشتند . او این امکان را به زنان ایرانی داد تا از بند سنتها رها شوند و آزادانه در جامعه حضور یابند .
دومین تجربه ایرانیان در زمینه حجاب به دوره محمدرضا شاه پهلوی مربوط میشود . در این دوره آزادی کامل وجود داشت . بر عکس دوره قبل، زنان با حجاب، این اختیار را داشتند که با چادر یا پوششهای دیگر در جامعه ظاهر شوند و زنانی بودند که با پوشش آزادتر در عرصه عمومی دیده میشدند . و بی حجاب و باحجاب با هم و کنار هم بودند . این خود زنان بودند که نوع پوشش خودشان را انتخاب میکردند . در دانشگاهها و مدارس دختران با حجاب و بی حجاب در کنار یکدیگر درس میخواندند و آزادانه کنار هم بودند . آزادی انتخاب پوشش زنان با پایان یافتن حکومت محمدرضا شاه پهلوی تمام شد .
سومین تجربه ایرانیها در خصوص حجاب مربوط به دوره حاکمیت جمهوری اسلامی است . مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از تسلط کامل روحانیون بر قدرت، حجاب اسلامی اجباری شد . امام خمینی در اول بهمن ماه سال 1357 در مصاحبه با روزنامه السفیر گفته بود : که زنان مسلمان به دلیل تربیت اسلامی خودشان، پوشیدن چادر را انتخاب کردند اما در آینده زنان آزاد خواهند بود که در اینباره خودشان تصمیم بگیرند و قاطعانه گفته بود که زنان در حکومت اسلامی آزادند . اما یک ماه پس از پیروزی انقلاب، موضع ایشان عوض شد و گفتند : در وزارتخانه های اسلامی نباید زنان بی حجاب بیایند و باید حجاب داشته باشند . مانعی ندارد کار کنند، اما با حجاب شرعی باشند . پیرو این سخنرانی دولت شروع به اجرای فرمان حجاب اجباری در ادارات دولتی کرد . فردای آن روز که مصادف با 8 مارس و روز جهانی زن بود، هزاران زن در خیابانهای تهران در اعتراض به این دستور راهپیمایی کردند . این دستور و تظاهرات زنان ، سرآغاز تحمیل حجاب بر زنان از یک سو و مقاومت آنان در برابر حجاب اجباری از سوی دیگر بود . تظاهرات و اعتراض به حجاب اجباری در آخر به خشونت کشیده شد، و اینگونه بود که زنان شاغل محجبه شدند . چرا باید در ایران پیشرفت یک زن در تحصیلش، در شغلش باید بستگی به نوع پوشش آن زن داشته باشد ؟ چرا وقتی سن تکلیف در اسلام برای دختران 9 سالگی هست، دختران باید از 7 سالگی و از ابتدای مدرسه پوشش حجاب را داشته باشند ؟
مجلس شورای اسلامی ایران در سال 1363 قانون مجازات اسلامی را به تصویب رساند . به موجب این قانون هر کس در معابر عمومی حجاب را رعایت نکند به 72 ضربه شلاق ، حبس و جزای نقدی محکوم خواهد شد . در حالی قانون مجازات اسلامی به تصویب رسید، که از سال 1359، یعنی چهار سال قبل از تصویب قانون حجاب اجباری در مجلس، به دستور آیت الله خمینی از ورود زنان بدون حجاب ، به ادارات دولتی جلوگیری میشد .
چندین سال در حجاب اجباری بودن زنان ایرانی، گزارش حقوق بشری است که به روشنی نشان میدهد زنان در ایران بیشترین آزار و اذیتها را بخاطر مقاومت در برابر حجاب اجباری تجربه کرده اند و طیف گسترده ای از بدیهی ترین حقوق شهروندیشان تنها به دلیل تبعیت نکردن از قوانینی که آنها را مجبور به پوشاندن سر و بدن خود میکند، به شکلی سازمان یافته نقض شده است . جمهوری اسلامی برای سالها، تعهدات بین المللی خود در زمینه اصل عدم تبعیض و اصل منع شکنجه را با اجبار حجاب، بعنوان یک مصداق بارز تبعیض جنسیتی و آزار و اذیت زنان برای اعمال این اجبار، زیر پا گذاشته است . آمارهای پراکنده بدست آمده نشان میدهد علاوه بر بازداشت بیش از 30 هزار زن در 10 سال گذشتهتعداد بسیاری از زنان بخاطر نوع پوشششان مورد توبیخ قرار گرفته اند که در اغلب موارد این توبیخ ها با رفتاری توهین آمیز و آزار و اذیت همراه بوده . بر اساس این آمارها ، تعداد بیشماری از زنان مجبور به دادن تعهد برای رعایت حجاب اسلامی شده اند و پرونده بسیاری از زنان به دادسراهای قضایی ارجاع شده است . این گزارش نشان میدهد چگونه حق اشتغال، حق تحصیل، حق امنیت، حق برخورداری از خدمات عمومی، حق دسترسی به امکانات بهداشتی و درمانی، حق تردد و حق شرکت در زندگی فرهنگی صدها هزار زن در چندین سال اخیر بعد از انقلاب نقض شده است . همچنین هزاران کودک دختر، بر خلاف تعهدات بین المللی جمهوری اسلامی مجبور به پوشیدن حجاب شده اند . و میبینیم که برخی از موارد شدید از خشونت دولتی برای اعمال قوانین مربوط به حجاب، وجود دارد که منجر به بازداشت، شکنجه و حتی تجاوز، در بازداشتگاه به زنان شده و آثار آن زندگی تعداد زیادی از زنان ایرانی را برای همیشه ، تغییر داد و منجر به ترک وطن، افسردگی و یا حتی خودکشی برخی از آنان شده است .
ابتدایی ترین حقوق بشری هر فرد، حق انتخاب پوشش و تعیین نحوه زندگی شخصی هر فرد است که حتی در دیکتاتورترین کشورها حداقل مردم آن جامعه این نوع آزادی بشری بسیار پیش پا افتاده را دارند . ما به وضوح در کشورهای دیگر که همه در پوشش لباس خود کاملاً آزادند میبینیم که آمار فساد، تجاوز و مزاحمت ناموسی بسیار بسیار پایین تر از ایران اسلامی است که حجاب اجباری دارد . حساس کردن مردم و اعمال زور فقط نتایج منفی به بار خواهد آورد . آزادی حجاب و پوشش، حق فردی هر انسان است . دامن کوتاه یا لباس باز یک زن، یا شلوارک و آستین حلقه ای یک مرد، یا لباسهای خاصی که افراد با سلیقه ها و جنسیتهای مختلف برای خود انتخاب میکنند هرگز حقی را به طرف مقابل برای تعرض، تحقیر و .... نمیدهد . شما حق دارید هر چه دوست دارید بپوشید و این افراد مقابل شما هستند که باید آموزش ببینند که چه رفتاری مناسب است .
سالانه طرحهای مختلفی در راستای تحمیل حجاب به زنان اجراء میشود و پلیس ایران در اجرای این طرحها بسیاری از پوششها را ممنوع اعلام کرده و اقدام به تذکر، بازداشت و پرونده سازی میکند و این در حالی است که بر اساس قانون، پلیس تنها ظابط قضایی و اجراء کننده قوانین است و نمیتواند راسا قانونگذاری کند . طرح صیانت از حریم عفاف و حجاب که در مهرماه سال 93 در مجلس شورای اسلامی تصویب شد، یک نمونه از میان صدها طرح در برخورد حکومت با بدحجابی طی این سالهاست . طبق این طرح نیروی انتظامی با بانوانی که حجاب خود را در اماکن عمومی رعایت نکرده برخورد و مجازاتی بسته به تشخیص قاضی برای بدحجابان مثل: شلاق – جزای نقدی – حبس و محدودیتهای اجتماعی در نظر گرفته است . گشتهای غیرمحسوس با لباس شخصی در سطح شهر و بزرگراهها مستقر هستند و خودروهایی که در آن افراد بدحجاب نشسته باشند توقیف و به مدت دو ماه در پارکینگ نگه داشته میشوند و این موضوع تجاوز به حریم خصوصی محسوب نمیشود . امروزه توقیف خودروی زنان بی حجاب یا تذکرهای گشتهای ارشاد، توان کنترل وضعیت حجاب زنان را ندارند و انتشار اخباری نظیر 7000 پلیس نامحسوس حجاب نیز برای تکرار و گوشزد مداوم این نکته است که حجاب قانونی و اجباری است . هر چند که کسی آن را جدی نمیگیرد . دلیل این همه سال سکوت در برابر حجاب اجباری و جریمه و تعهد و تحقیر چیست ؟ این سکوت خیانت به خودمان است .
در بیلبوردهای شهرمان ، میبینیم که برای تمام توریستها نوشته که حجاب زن، امنیت است برای زن . این یعنی توهین به تک تک مردان ایرانی . یعنی زنان توریست در تمام دنیا احساس امنیت میکنند ولی وقتی وارد ایران میشوند، احساس امنیت ندارند و اگر خودت را نپوشانی در خطری و امنیت نداری . وظیفه تک تک ماست که به جامعه جهانی ، نشان دهیم مردم ایران باور و تصور حکومت ایران را ندارند و مثل همه مردم دنیا ، حق انتخاب و آزادی دارند .
کمپین چهارشنبه های سفید را میبینیم که باعث شده تا بحث در مورد قانون حجاب اجباری در فضای مجازی شدت بگیرد . دو صنعت مد و تکنولوژی بیشترین اثر را بر تغییر این هنجار در سالهای اخیر داشته . طراحان لباس از کوچکترین فرصتها برای به چالش کشیدن این قانون استفاده کرده اند . اگرچه هنگام قدم زدن در خیابانها با زنان پوشیده مواجهیم، اما این پوشش، خود بزرگترین طعنه برای این قانون است . به گونه ای که هر لباس و مانتو زن ایرانی، فریاد میزند این قانون حجاب اجباری به ما تحمیل شده است . از سوی دیگر صنعت تکنولوژی با فراهم کردن فضای مجازی ، فضایی برای ابراز آزادانه تر شخصیت و باورهای افراد فراهم کرده است . مثل : صفحه کمپین چهارشنبه های بدون حجاب و صفحه خانم مسیح علینژاد . چهارشنبه های سفید قصد دارد تا پس از سالها انتخاب دیگری را تجربه کند . مبارزه ای که هدفش ایجاد فرهنگ خواهی و مطالبه گری است و تنها سلاحش صدای بلند حق طلبی ماست و همراهان کمپین مصمم هستند که از این پس در مقابل ناهنجاریهای اجتماعی سکوت نکنند . حق انتخاب پوشش اولین قدم ماست تا یکدیگر را پیدا کنیم . وقتی صدای حق طلبمان هر روز بلندتر میشود، آنکه باید بشنود، صدای ما را خواهد شنید .
پوشش در جامعه اسلامی نوعی ریا شده . آزاده نامداری مجری کشف حجاب کرده صداو سیما محصول چه جامعه ای است ؟ در اینکه عمل ریاکارانه امثال نامداریها مهمتر از کشف حجابشان بوده است حرفی نیست . داستان بی حجابی اش فرصتی فراهم آورد برای کسانی که دل پری داشتند از او، که حجاب خود را به چشم بانوان ایرانی فرو کرده بود . اما نباید که وی به خاطر رفتارش در خارج از کشور به همه پاسخ دهد و دلیلی هم ندارد تا هر کسی را بدلیل انتشار یک فیلم و عکس خارج از عرف در خارج کشور بازداشت کنند . نمیخواهیم وارد حریم خصوصی دیگران شویم ولی میخواهم اشاره ای کوتاه به جامعه ای داشته باشم که آزاده نامداری ها از محصولات آن هستند .
که اگر چنین باشد آقای محمود احمدی نژاد برای بغل کردن و روبوسی با مادر هوگوچاوز اولویت بیشتری برای پاسخگویی و بازداشت داشت که هیچگاه توسط هیچ دستگاه نظارتی این بازخواست و توبیخ صورت نگرفت . اگر به اطرافمان نگاه کنیم،
مانند این رفتارها کم نیستند . همکار محترمی که برای تبدیل وضعیت شغلی اش به کارمند رسمی شدن، چند صباحی است مجبور شده ریش بگذارد و در صف اول نماز جماعت بایستد . دانش آموخته ای که برای گذر از سد گزینش فلان سازمان ، از سر اجبار چادری شده است و نماز جمعه میرود . همه این رفتارها نه ار سر باور، بلکه متاسفانه از * غم نان * است و بالاجبار .
حجاب اجباری یعنی نقض حقوق بشر . اعتراض ما برای این است که میخواهیم خود واقعی مان را زندگی کنیم . زنان حق دارند آزادانه انتخاب کنند . آزادانه زندگی کنند و آزادانه بپوشند . فرهنگ اعتراض را باید تشویق کنیم و از رسانه ها ، سازمانهای حقوق بشری و جامعه بین المللی بخواهیم دولت ایران را وادار به اجرای تعهدات بین المللی خود و پایان دادن به تبعیض جنسیتی و خشونت دولتی گسترده علیه زنان به دلیل حجاب کنند .
به امید آن روز
دردی جدید در ایران اسلامی
مصطفی حاجی قادر مرحومی
پسر حدود ۵۰میلیون تومان، دختر حدود ۷۰ تا ۸۰میلیون تومان. قیمت کودک و نوزاد خیلی متفاوت است. نوزادها از کودکان گرانتر هستند؛ آن هم اگر نوزاد دختر باشد. خرید و فروش نوزاد میکنند؛ آن هم بهطور حرفهای. چت میکنند و شماره میدهند، ارسال چند تا عکس، واریز پول و در آخر تحویل نوزاد.
روزنامه شهروند نوشت: «خرید و فروش نوزادان در اینستاگرام جنجال به پا کرده. حکایت نوزادانی که پس از به دنیا آمدن فروخته میشوند، حکایت دردناکی است. کودکانی که ناخواسته وارد این دنیا شدهاند تا پول سیاهی برای پدر و مادرشان شوند. این گوشهای از ماجرای عجیبوغریبی است که این روزها در فضای مجازی شاهد آن هستیم؛ هرچند پلیس فتا بسیاری از این افراد را شناسایی و دستگیر کرده است، اما گویا ماجرا همچنان ادامه دارد.
شاید تا چند دهه قبل زوجهایی که صاحب فرزند نمیشدند، تنها یک راه داشتند آن هم به سرپرستی گرفتن یک کودک بیسرپرست بود. اما این روزها با پیشرفت تکنولوژی و روی کار آمدن راههای درمانی، بسیاری از زوجها میتوانند طعم شیرین پدر و مادرشدن را بچشند. اما متاسفانه کار به اینجا ختم نمیشود و گاهی اوقات حتی از دست علم پزشکی هم برای این که زوجها بتوانند صاحب فرزند شوند، کاری برنمیآید. درست اینجای ماجراست که پای سودجویان و تبهکاران به میان میآید. همان دسته از تبهکارانی که همیشه در کمین نشستهاند تا از آب گلآلود به نفع خود ماهی بگیرند.از برگه روی دیوار تا تبلیغ در فضای مجازی
ماجرای فروش نوزادها، ماجرای دردناکی است که غم بزرگی در آن نهفته است. قدیمترها گاهی اوقات روی در و دیوار شهر برگههایی را نصب میکردند که نوشته شده بود، نوزادفروشی. اما حالا این برگهها کمتر دیده میشود و آگهی فروش نوزادان سر از فضای مجازی درآورده است.کافی است نگاهی بیندازید و با سرچ چند کلیدواژه و هشتگ به خواسته مورد نظرتان برسید. هشتگ واگذاری نوزاد یا سرپرستی نوزاد. آن موقع است که با دنیایی از عکس و مطلب روبهرو خواهید شد. چهره نوزادان و کودکان معصومی در مقابل چشمان شما نقش میبندد که مانند کالایی باارزش قیمتگذاری شدهاند و خریدار حق انتخاب دارد. جای تخفیف هم گذاشتهاند.کافی است با یکی از این دلالان فرشتهها وارد معامله شوی تا شما را به قبول سرپرستی یکی از این نوزادها قانع کند. آن قدر مهندسی معکوس را خوب آموختهاند که شما مجاب خواهید شد همه کارها با روال قانونی پیش خواهد رفت و کوچکترین مشکلی برای شما و فرزندی که قرار است به سرپرستی بگیرید رخ نخواهد داد.
یک خرید واقعی
تا قبل از این هر چه دیدیم و شنیدیم از گفتهها و گزارشهای دیگران بوده. اما برای این که به اصل ماجرا برسیم و با واقعیت از نزدیک آشنا شویم، تصمیم گرفتیم برای خرید یک نوزاد دختر با فردی که خود را مسئول واگذاری نوزادها معرفی کرده بود، وارد معامله شویم.
بخش اول: پیدا کردن سوژه
برای پیدا کردن یک فروشنده باید کمی از فضای مجازی و کارکردن با آن سر دربیاورید. نه میتوان گفت کار آسانی است و نه کار بسیار سخت و دشواری. یک صفحه شخصی در اینستاگرام راهاندازی کردم با نامی مجعول به نام هیچ در هیچ. حالا باید در فضای مجازی جستوجو میکردم. چند کلیدواژه و چند هشتگ. سرانجام به یکی از صفحههایی که مورد نظرمان است، میرسیم. حالا وارد فاز بعدی ماجرا میشویم، برقراری ارتباط با فروشنده.
هرچند از ظاهر صفحه مورد نظر شما بهعنوان یک دنبالکننده به هیچ عنوان متوجه نخواهید شد که گرداننده این صفحه کیست و در چه حوزهای کار میکند، اما وقتی سری به استوریهای این صفحه میزنید، با آگهیهایی روبهرو میشوید که نشان میدهد اصل ماجرا فروش نوزادان است.
بخش دوم: ارتباط با فروشنده
حالا وقت آن رسیده که با فردی که خود را فروشنده معرفی کرده است، ارتباط برقرار کنیم. خودم را زن جوانی معرفی کردم که در به دنیا آوردن نوزاد مشکل دارد و همین موضوع باعث شده در زندگی با همسرش با مشکلات زیادی روبهرو شود. زن جوانی که برای بچهدار شدن همه تلاش خود را کرده و هر دارو و درمانی که فکرش را بکنید، انجام داده، اما سرانجام به هیچ نتیجهای نرسیده است. حالا این زن جوان تصمیم گرفته از طریق فضای مجازی با فردی که خود را فروشنده معرفی کرده است، وارد صحبت و معامله شود.
در ادامه گفتوگوی من با یکی از فروشندگان فرشتهها را میخوانید.
سلام، میشه شرایط رو برای واگذاری بهم بگید. من و همسرم یک پسر میخوایم.اما چند لحظه بعد با این پیام روبهرو شدم:
«سلام هزینش ۵۵میلیون تومان. ولی سن و زمان ازدواجتون عرف باشه ۷۵میلیون تومان به نام خودتون.»
من و همسرم متولد ۶۹ هستیم. چند ساله ازدواج کردیم، اما بچهدار نمیشویم. این موضوع مشکلات زیادی برای ما به وجود آورده، مخصوصا از طرف خانواده همسرم.
ششم تیرماه یک عمل زایمان داریم. اگر اوکی هستید در خدمتم.
مبلغ خیلی بالاست جای تخفیف داره؟ باید ماشین زیر پامونو بفروشیم تا بتونیم هزینه رو پرداخت کنیم. نحوه پرداخت به چه صورت است؟
پنج میلیون بزنید به اسم و مشخصاتی که براتون ارسالمیکنم. امروز این خانوم باردار به اسم شما میره سونوگرافی، زمان زایمان مدارک خودتونو میارید و بستریش میکنیم. بعد از زایمان هم همسرتون باید ترخیصش کنه.شما تهران هستید؟ و باید برای تحویل بچه بیایم تهران؟
بله. برای بعدازظهر باید نوبت سونوگرافی بگیرم. اوکی بودید با این شماره ۰۹۳۳۵۵۰۰۰۰۰۰۰۰ تماس بگیرید. بیعانه بزنید. من بیمارستانم آنلاین نیستم.
بله حتما. ما مشکلی نداریم، داشتم به همسرم حرفاتونو میگفتم.
خداروشکر.
فقط همسرم میگه نکنه خدایی نکرده ۵میلیون تومان پرداخت کنیم و بعد کلاهبرداری باشه و بچهای تحویلمون ندهند، چون ما باید ماشینمونو بفروشیم.
نه فداتشم.
به خدا خیلی تو این زندگی بدبختی کشیدیم.
اتفاق خوب همین بعدازظهر میفته. به اسم شما میرن سونوگرافی بعد تا زایمان.ممنونم. خدا برات خیر بخواد. همسرمو میگم بیفته دنبال جورکردن این پول.
قربونت عزیزم. میخوای آشنات کنم با خانومایی که الان چهار ماه رزرو کردم و برای مرداد تا شهریور زایمانشونه. من میدونم چقدر سخته. دعام میکنید.واریز کردید بگید من نوبت سونو بگیرم. فعلا شمارمو داری پیام بده بهم.
گزارش به پلیس فتا و آغاز یک پرونده پلیسی
این بخشی از گفتگو با فروشنده نوزاد بود. نوزادی که قرار است چند روز دیگر پا به دنیای خاکی بگذارد و مادرش به هزارویک دلیل قصد دارد او را به فروش برساند. اما این پایان ماجرا نبود. اسکرینشات گفتوگوهایم را برای پلیس فتا ارسال کردم. به این ترتیب پروندهای در اینباره آغاز شد و کارآگاهان پلیس فتا با در دست داشتن اطلاعاتی که در اختیارشان قرار دادیم، تحقیقات گستردهای را آغاز کردند.
چند ساعت بعد
شما گزارشمو به فتا دادید.
سلام خانوم نه.
یکی رفته گزارشمو داده برای همین.
این پایانی برای گفتوگوی من با یک فروشنده نوزاد بود. البته برای آن روز و فردا صبح دوباره با دو پیام روبهرو شدم که حاوی دو عکس بود. عکس از یک نوزاد پسر که در حال خندیدن است و در ادامه این متن پیام. (این پسر هم هست. مشهد ۴۸ میلیون.)
عملیات پلیسی برای دستگیری فروشنده فرشتهها
این دو عکس و پیامی که به دنبال آن ارسال شد، آخرین پیامی بود که از فرد فروشنده به دستم رسید و پس از آن دیگر پیامی ارسال نشد. اما در این هنگام کارآگاهان پلیس فتا همچنان در حال انجام تحقیقات کارشناسانه خود روی این پرونده بودند. پازلهای مربوط به این پرونده توسط کارآگاهان پلیس فتا یکی پس از دیگری کنار هم چیده شدند تا این که یک روز بعد باخبرشدم کارهای پلیس به نتیجه رسیده است و کارآگاهان پلیس فتا با ردزنیهایی که انجام داده بودند، موفق به شناسایی فرد مورد نظر شدند.به گفته پلیس فتا فرد فروشنده مردی جوان و ساکن یکی از شهرستانها بود. هرچند با پیگیری مأموران پلیس فتا این فروشنده فرشته دستگیر شد، اما هنوز به فکر آن نوزادی هستم که قرار بود چند روز دیگر به دنیا بیاید یا همان نوزاد پسری که چهره با لبخند او را برایم ارسال کرده بود. انگار دستهایی پشت پرده ماجرا قرار دارد که به راحتی میتوان کودک مورد نظر را دید و خریداری کرد. اما نباید فراموش کنیم این فرشتههای خدا قابل فروش و معامله نیستند و هیچ قیمتی نمیتوان روی آنها گذاشت.
از دستگیری باند فروش نوزاد تا اعترافات متهمان
تابستان امسال بود که دوباره ماجرای خرید و فروش نوزاد آن هم در فضای مجازی بهخصوص اینستاگرام خبرساز شد. مطبوعات و خبرگزاریها به این ماجرا واکنش نشان دادند. خبرهای منتشرشده حاکی از آن بود که فرد یا افرادی در فضای اینستاگرام عکس کودکانی را با سن و سالهای متفاوت از نوزاد تا خردسال منتشر کرده و برای هر کدام از آنها قیمتی گذاشتهاند. اعضای باندی که در فضای مجازی اقدام به خرید و فروش نوزاد میکردند از سوی پلیس فتای تهران منهدم شدند. این اولین خبری بود که از این اتفاق در مطبوعات و خبرگزاریها منتشرشد.سردار حسین رحیمی، رئیس پلیس پایتخت درباره شناسایی باند فروش نوزادان در فضای مجازی اظهار کرد: «با توجه به این که وظیفه پلیس کنترل فضای مجازی است و پلیس فتا هم اقدامات خوبی را در این زمینه انجام داده است، ما توانستیم به سرعت سرنخهایی از این گروه پیدا کنیم.» پلیس فتا در گشتزنیهایی که در فضای مجازی داشته است، با صفحاتی مواجه شده است که در آنها آگهیهای خرید و فروش نوزاد را منتشر کرده بودند. از این رو با توجه به حساسیت ویژه این پرونده، کارآگاهان پلیس فتا مأموریت پیدا کردند تا هرچه سریعتر پرده از راز این ماجرای هولناک بردارند.ماجرای فروش نوزادان در فضای مجازی آن قدر عجیب و دردناک بود که روحیه مردم را جریحهدار کرد، به همین علت همزمان با آغاز تحقیقات پلیس بود که تعداد بسیاری از مردم نیز با تماسهایی که با پلیس داشتند، از این اتفاق و دیدن این آگهیها ابراز نگرانی و از پلیس درخواست کردند هرچه سریعتر با عوامل این کار غیر انسانی برخورد کنند.
دستگیری متهمان پرونده
تحقیقات گسترده مأموران پلیس ادامه داشت تا این که سرانجام همه سرنخها به یک مرد جوان رسید. با سرعت عمل بالای پلیس مخفیگاه متهم و همدستان او در نقاط مختلف شناسایی شد و همه اعضای باند در چند عملیات غافلگیرانه دستگیر شدند. در همان تحقیقات اولیه مشخص شد مرد جوانی که سردسته باند است، ۱۰ تا ۱۵ صفحه مجازی داشته که تمامی این صفحات حقیقی بوده و از این طریق اقدام به فروش نوزادان میکرده است.
ماجرای شناسنامهدار کردن نوزادان دروغ است
یکی از ترفندهای متهمان این نوع پروندهها برای ترغیب خانوادههایی که به دنبال سرپرستی نوزادان هستند، دادن ضمانت برای گرفتن شناسنامه نوزادان با نام خانوادگی پدر و مادر جدید است، موضوعی که سردار حسین رحیمی به آن واکنش نشان داد و اظهار داشت: «در اکثر این پروندهها شاهد هستیم که متهمان مدعی هستند بعد از فروش نوزادان میتوانند برای این کودک شناسنامه بگیرند و هیچ مشکلی وجود ندارد، اما این کار غیر قانونی بوده و به هیچ عنوان نه این فرد و نه فرد دیگری نمیتواند برای نوزادی که به این صورت خرید و فروش میشود، شناسنامه بگیرد.»
آیندههای تیره کودکان خریداریشده همیشه باید به فکر آینده بود. با خرید نوزاد چه آیندهای به این کودکان هدیه خواهیم داد.
دکتر سمیرا دهقانی، روانشناس درباره آسیبهایی که این کودکان در آینده خواهند دید، میگوید: «بدون شک این کودکان خریداریشده پی به حقیقت ماجرا میبرند و دچار بحران هویت میشوند.»
از نظر روانشناختی این افراد با افسردگی، اضطراب و حس تعارض و گمگشتگی روبهرو خواهند شد که نهتنها در زندگی فردی بلکه در زندگی اجتماعی آنها نیز تأثیر بسزایی میگذارد.
بیشتر این افراد وقتی درجریان اصل ماجرا قرار میگیرند، برای پیدا کردن والدین اصلی خود اقدام میکنند که همین مسأله استرس مضاعفی را به آنها وارد میکند و این استرس و حس تعارض تا زمانی که والدین خود را پیدا نکنند، از بین نخواهد رفت. اگر والدینشان را پیدا کنند، ولی آنها از دنیا رفته باشند، این فرد تا پایان عمر با سوالهای بیپاسخی روبهرو میشود که در سلامت روانی او تأثیرگذار است.
از آنطرف اگر والدین آنها زنده باشد، هرچند شاید بتوانند راحتتر با این موضوع کنار بیایند، اما قبول خانواده جدید یا ادامه رابطه عاطفی با خانواده قبلی مشکلات و مسائل مربوط به خود را به همراه خواهد داشت. از نظر روانشناسی توصیه میکنیم این دست از خانوادهها در درجه اول به هیچعنوان برای انتخاب فرزند از این روش استفاده نکنند، اما درصورتی که از این طریق سرپرستی فردی را به عهده گرفتند، بهتر است از همان ابتدا کودک تحت نظر روانشناس باشد تا در زمان مشخص این موضوع را با او در میان بگذارد. آسانترین راه لزوما بهترین راه نیست. قبل از انجام هر کاری بهتر است پیامدهای آن را بررسی کنیم تا آسیب کمتری به اطرافیان وارد کنیم.
سمانه بیرجندی
هر انسانی جدای از جنسیت ، به حمایت همنوعان خود نیاز دارد . حمایت فکری ، روحی ، روانی و جسمی . نیاز به حمایت از زن از جانب مرد ، مانند نیاز به حمایت از مرد از جانب یک زن ، باید باشد . یک برابری کامل . اما این حمایت اگر در قالب سرپرستی و ضرورت وجود یک قیم ازجانب مرد برای زن باشد ، آنگاه با تبعیضی ناعادلانه مواجه خواهیم شد .این در واقع فریبی است که دین برای کنترل کردن زن در جامعه از آن استفاده میکند ( سوره نساء آیه 34 : « مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است ،بواسطه آن برتری که خدا برای بعضی بر بعضی مقرر داشته » ) . می بینیم که این دیدگاه نسبت به زن ، از او جنس فرودست و ضعیف میسازد .
ترفندی که براحتی زن را خلع سلاح می کند . سیستم مرد سالاری برای اثبات این نظریه فریبکارانه بستری نیز فراهم می نماید . ابتدا آن را به باوری برای زن تبدیل میکند ودر جهت قدرت بخشیدن به خود ، این باور را که قدرت زنان کمتر ازآنهاست ، و اینکه تواناییهای آنان فراتراست ، با محدود کردن زن ، این باور را به جامعه می قبولاند .
نماد عینی این باور نیز بدینصورت تحقق پیدامیکند که این فرادستان برای عرض اندام خود ، نخست محیط اجتماع را ناامن ساختنند ، و قوانینی به نفع مردان براساس تعالیم دینی تصویب کردند . تعالیمی که در آن زنان جزو مایملک مردانند . قوانینی که در آن زنان مانند کودکان و مجانین به حاشیه رانده شدند و تنها با مردان ، این جنس برتر معنا پیدا میکردند و احساس امنیت می نمودند . بر همین اساس جرم و جنایت و فساد رواج پیدا کرد و اخباری از دزدی ، قتل ، تجاوز و خیانت بطور روزانه بگوش میرسید، تا زنان از اینکه در خانه هستند و در سایه یک مرد قرار دارند خوشحال باشند . زنانی هم که در بیرون ازخانه فعالیت داشتند و در معرض انواع و اقسام خشونت و آزار قرار میگرفتند ، ازاینکه در بیرون از خانه فعالیت میکنند پشیمان گردند. حتی از جانب همجنسان خود نیزمورد سرزنش و تحقیر قرار میگیرفتند . حاشیه امن زنان در جامعه از میان رفت ، و سلطه مردانه آغاز شد . بهمین خاطر نیاز به یک حمایتگر بصورت مکارانه ای در زندگی فردی و اجتماعی زنان ضرورت پیداکرد . یک حمایتگر بطور ذاتی تنها بفکر حمایت و ایجاد امنیت است . اما چرا این حمایتگران که آبشخور آنها در تفکرات کهنه و پوسیده دینی است بجای حمایت و امنیت ، زن را در حصاری از سلطه و زنجیر قرار داد ه اند ؟ زنجیرهای سکوت و اطاعت از ولی نعمت خویش ! که بمنظور استحکام این غل و زنجیرها ، می بایست دختران نیز از طریق مادران و سیستم آموزشی ، انقیاد و بردگی را بطوراجباری آموزش بیبینند .
در واقع آن زنی محترم است که زیر سلطه مرد باشد . و این برتری ، زن را تا بدانجا پایین میکشد که از او یک کالای جنسی میسازد .
"زنان شما کشتزار شمایند پس هر زمان که خواستید به کشتزار خود درآیید "( سوره بقره آیه ٢٢٣ ) در اینجا به آشکار، زنان به کشتزاری تشبیه شده اند که هر گاه مرد تمایل داشته باشد و بخواهد زن وسیله ای برای عمل جنسی و تولیدمثل او خواهد شد . بعلاوه ، بر خودکامگی مردسالارانه تاکید میشود، او هر وقت میل داشته باشد میتواند، مناسبات جنسی داشته باشد، رای و نظر زن بهیچ روی اهمیت ندارد . زن یه صرف زن بودنش مورد تبعیض قرار میگیرد و بخاطر نگاه جنسیتی مذهب به زن ، جنبه انسانی وی حذف میشود .
بهمین جهت دراین جامعه اسلامی ( جمهوری اسلامی ایران ) ، قوانینی که برای زنان نوشته میشوند نیز بر همین مبنا پایه ریزی میگردند . دلایلی نیز برای توجیه آن می آورند ؛
از نظر تولیدی نمی توان روی زنان حسابی بازکرد ( مردانه کردن سیستم اشتغال در کشور ) ، در آموزش هم پیشرفت چندانی ندارند ( با محدود کردن رشته های تحصیلی ) ، در زمینه صنایع نیز مشارکتی نمیتوانند داشته باشند ( کارخانه ها محیط های مردانه ای دارند ومناسب زنان نیست ) ، به درجات بالای علمی و سیاسی هم که نخواهند رسید ( نه قانون اساسی اجازه خواهد داد و نه قانون خانواده چون اجازه پدر یا شوهر برای هر نردبانی که میخواهد از آن بالا برود برای یک زن امری ضروری است ) و بسیاری از موارد دیگر که از حیطه زنان خارج شده و فقط مردان اجازه ورود بدانجا را دارند . بدین ترتیب محدوده زنان مشخص میشود ، خانه ! بهترین مکانی که میتوانند براحتی بدون هیچ مزاحمتی به اصطلاح زندگی کنند .
یک زندان امن ! در حالی که حمایتگران در بیرون از خانه هستند و همه امکانات جامعه در اختیار آنان است . این نوع حمایت تنها تسخیر قلمرو زنان در زندگی فردی ، اجتماعی و زیر پا نهادن حق و حقوق انسانی آنان است.
این حمایتگران سلطه جو، بتدریج به عامل سرکوب زن در همه عرصه ها تبدیل میشوند ، چرا که اکنون با آن ایده یولوژی دینی عجین شده اند و کوچکترین مخالفت را از جانب زنان بر نمیتابند . هر اعتراضی با این تبعیض و نابرابری ، بمنزله مخالفت با اصل ایدیولوژی است که نتیجه آن سرکوب بیشتر از جانب این ناحمایتگران میباشد ، چرا که اکنون مردان در سایه قوانین خودنوشته مذهبی به قدرت مطلقه ای دست یافته اند که برای دفاع از آن ، ناگزیر عامل تهدید را نابود میکنند .
بنابراین شدت عمل دراجرای قوانینی که بر علیه زنان وضع شده ، فشارها را دو چندان میکند . فشارهایی همچون تنبیه ، تنگ تر کردن حلقه زندگی در محیط خانواده با تهدید و ارعاب به محروم کردن وی از تعلقات شخصی او ، و یا بازداشت ، اذیت و آزار جنسی ، شکنجه ، زندانهای طولانی مدت و اعدام. اینها مجازات هرمخالفتی میشود که با اصل قوانین تبعیض آمیز انجام گرفته باشد.
بدینگونه است که زنان آگاه در می یابند آنان قربانی منش مردسالارانه ومبانی اسلامی موجود در جامعه شده اند .
در چنین روندی روشن است که کسب حقوق آنان در تناقض با قوانین اسلامی قرارمیگیرد و افزایش آگاهی در اجتماع هم این تناقض را آشکارتر ساخته و بیش از پیش طبیعت ضد زن در اسلام را بنمایش میگذارد. زنان متوجه میشوند که رهایی از این قفس نیازمند تلاش و کوشش فراوان است ، کافی است تسلیم نشوند و به درکی که از حق و حقوق خویش رسیده اند ، باور داشته باشند . هم اینان پیشرو و فعالان حقوق زنان درجامعه میگردند . آنان که در آگاهی خود به اعلامیه جهانی حقوق بشر و کمیسیون رفع تبعیض علیه زنان ، دست پیدامیکنند . عطش خود را با تعاریفی همچون برابری ، آزادی اندیشه و بیان ، حق برخورداری از حقوق برابر با مردان در زمینه شغلی ، تحصیلی ، مشارکتهای اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی ، و...فرو می نشانند و هرگونه محدودیت ، تبعیض و خشونت علیه خود را نفی میکنند . آنان در می یابند که نادیده گرفتن نیمی از جمعیت یک کشور نقض آشکار حقوق بشر است . این زنان با افزایش دانش خود ، درراه آگاهسازی زنان دیگر نسبت به حقوق ذاتی و شهروندی خود ، گامهای بزرگی برمی دارند .
اینان در این راه سینه سپر میکنند ، به زنجیر کشیده میشوند ، و برای نابودی این شرایط ظالمانه از جان خود نیز میگذرند . این خود دلیلی بر این مدعاست که زنان نیازی به زندانبان در نقش حمایتگر ندارند ، خود میتوانند حامی خویش باشند و به برابری وآزادی دست یابند . این برابری ،
بمعنای نابودی تمام محتویات ضد ارزشهای انسانی ایدیولوژی اسلامی است . زنان با همه محرومیتها و محدودیتهای اعمال شده بر آنان ، همچون گل آفتابگردان روی به خورشید آگاهی و آزادی دارند و هیچگاه از پای نمی نشینند .
امید به آگاهتر شدن همه زنان و آزاد گشتن آنها از زندانی به درازای تاریخ !
احمد حاجی قادر مرحومی
اعلام حکم دادگاه درباره مجازات یک "پدر" به عنوان قاتل دخترش، رومینا اشرفی، مجداً چرایی این جنایت هولناک، و فرزند کشی در ایران، سیستم قضایی جمهوری اسلامی و بی حقوقی کودکان و زنان را از زوایای مختلف مطرح کرد. دملی چرکین که هر بار خونینتر و عمیقتر سر باز میکند.
از نگاه سیستم قضایی جمهوری اسلامی، اصل و فرع پرونده این است که پدری به عنوان ولی دم (صاحب و مالک خون) دختر سیزده ساله خودش را به دلایل ناموسی با داس سربریده است. وی به دلیل ارتکاب قتل، توسط دستگاه قضایی کشور محاکمه و برابر قوانین مجازات اسلامی، به حکم شرعی ۹سال زندان و پرداخت نیمی از دیه یا خونبها محکوم گردیده است. ختم پرونده!
این تمامی کاری است که سیستم قضایی جمهوری اسلامی قرار بوده انجام دهد. خشم جامعه نسبت به رأی دادگاه، نه بر سر تخفیف حکم مجازات، که اساساً بر سر چگونگی احراز جرم و روند وقوع آن و عوامل دخیل در آن است. بر سر وجود و هموار کردن راه جنایتی به نام کودک کشی و فرزند کشی است. بر سر تمام عوامل پدیدآورنده این جنایت است. چه قوانین و چه عوامل اجرایی آن که آزادانه در مصدر مهمترین پستهای کشوری و قضایی و حقوقیاند از منظر جامعه به حق همدست و همطراز قاتلاند.
اگر پدر رومینا قاتل یک فرد است. این عوامل قاتلین سریالی جنایات بیشماری طی بیش از چهار دهه حکومت اسلامیاند. قصاص و اعدام رضا اشرفی، پدر رومینا، هیچ گِرِهای از حل معضل عظیمی که جامعه و بی حقوقی زن و کودک با آن روبروست نخواهد گشود. قصاص و انتقام، پاک کردن صورت مسئله، تهی کردن محتوای اجتماعی یک کیفرخواست و تنزل آن به فرد است. قرار دادن خانواده در موقعیت مأمور اجرای احکام و مخفی کردن علل و عوامل مؤثر در ایجاد فاجعه و استمرار آن است.
تملک فرزند و قربانی کردن آن و سیر تاریخ این توحش اساساً ریشه در مذاهب و باورهای منحط قرون و اعصار دارد. ابراهیم که خود را فرستاده خدا میدانست، برای رضایت پروردگارش بیرحمانه خنجر بر گلوی فرزندش اسماعیل میگذارد تا با قربانی کردن او خشم خدایش فرو بنشیند. بدیهی است که در این داستان فرزند در رده احشام است. نه موجودی قائم به خود و انسانی مستقل. بخشی از داراییهای ابراهیم است که به خدایش هدیه میدهد. تملک زن و فرزند اساساً در اسلام از خصایص "مرد" است. و زن و کودک بخشی از مایملک مرد هستند. مطابق ماده ۱۱۰۵ قانون مدنی، ریاست خانواده از "خصایص" مرد است. این بیحقوقی آشکار توسط جمهوری اسلامی به قانون " مدنی" مملکت بدل شده است.بر اساس قانون مجازات اسلامی، پدر به دلیل قتل فرزندش قصاص نمیشود چون خودش ولی دم و صاحب حق قانونی تقاضای قصاص است.قاتل برای ارتکاب جرمش فرصت کافی داشته است که تحقیق کند و راههای قانونی تخفیف جرم و پشتیبانیهای فقهی ـ قضایی اسلامی را هم مانند ابزار قتاله انتخاب کند. رضا اشرفی، پدر رومینا، از تهیه مرگ موش برای مسموم کردن رومینای سیزده ساله تا داس را با فرصت کامل بررسی کرده است. از مطلعین قوانین، مشورت گرفته است و برای اجرای عمل ننگینش زمان و مکان را هم تعیین کرده است. مطلعین تشویقش کردهاند و تحت فشارش هم گذاشتهاند که اگر خودش اینکار را نکند دیگران میکنند. دادگاه دقیقاً در موازات همین همدستان عمل میکند.
هنگام وقوع این جنایت در خردادماه، جامعه علیه آن، حرف حسابش را زد. گفت که جمهوری اسلامی قاتل اصلی رومینا اشرفی است. گفت که این اسلحه را جمهوری اسلامی به تناوب به دست پدر و برادر و شوهر میدهد تا به نام دفاع از ناموس مرتکب هر جنایتی بشوند. گفت که قصاص و قوانین مربوط به آن، همدست کردن بازماندگان با قاتل است. گفت که "دیه" و "ولیدم" بی حقوق کردن قربانی و پاک کردن تأثیرات جرم بر جامعه و تشدید ستم جنسی حتی در احراز جرم است. به همین دلیل زن کُشی تبعات قضایی به مراتب کمتر و سبکتری نسبت به دیگر جرایم مشابه دارد. گفت که رضا اشرفی خودش هم قربانی همین نظام قضایی است.
کالبد شکافی استمرار یک جنایت
جمهوری اسلامی بیش از چهار دهه کل جامعه را به شلاق قوانین قوانین قضایی و جزایی و مدنی اسلامی بسته و به محاق کشیده است. به همین دلیل پرونده قتل رومینای سیزده ساله برای جامعه به یک کیفرخواست علیه کل سیستم قضایی و قوانین کیفری اسلامی تبدیل میشود. انسانیت، مدنیت، عواطف و احساسات، خانواده و حق کودکی و بی پناهی یک کودک درمانده، در چنگال خونین تحجر اسلامی له و نابود میشود.
رومینا، دخترک سیزده ساله در نیمه راه کودکی، شکوفههای بهار زندگی کوتاهش با داس خونین قوانین قضایی و اخلاقیات منحط حکومت اسلامی به دست پدرش پرپر میشود. همهٔ قوانین نوشته و نانوشته از آیه و حدیث و روایت تا دستورات اخلاقی – اسلامی از منبر و مسجد و ملا و حاکم شرع و قاضی حکومتی دست به دست هم میدهند تا رومیناها در سکوتی جانکاه، سربریده شوند.
قاتل پیش از ارتکاب جنایت، همهٔ راههای حمایت قوانین مجازات اسلامی را دوره کرده بود ودر هیچ کجا به مانعی بر سر راه تصمیم شومش برنمیخورد. هیچ نهاد و مرکزی نیست که او را از اقدامش بازدارد. میدانست که اگر دخترش را بکُشد بر اساس ماده ۶۱۲ قانون مجازات اسلامی، پدر "ولی دم" است و در صورت محکومیت، صرفاً به پرداخت دیه و نهایتاً حبس تا ده سال محکوم میشود. حکم قتل بر او جاری نیست. انگاری او چیزی از میان اموال خود را سر بریده است و خون دخترک سیزده سالهاش را در راه احیای ناموس اسلامی حلال کرده است. میداند که محکمه و قاضی و شریعت و فقه اسلامی به کمکش میآیند، به نوعی تبرئهاش میکنند و آن داس خونین لعنتی را برای تهدید و ارعاب، بالای سر کل جامعه میگیرند. مطابق ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی پدر در جایگاه "ولی دم" در قتل فرزند قصاص نمیشود بلکه قصاص تبدیل به دیه و تعزیر میشود.
او صدای «علیرضا پناهیان»، مشاور ارشد خامنهای را پیشتر از این، در توجیه عمل شنیع کودک کشی شینده بود: «اینها محصول بیبندوباری در خانواده است.» برای همین وقتی سر از بدن دخترش جدا کرد، فریاد زد: "دیدید که من چه با غیرتم"!
او با داس قوانین توحش اسلامی سر فرزندش را برید و "قهرمان" غیرت و ناموس پرستی آن شد. همانگونه که "حوزه علمیه و مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران" بیانیه داد که قتل رومینای ۱۳ ساله؛ «حاصل نظام اشتباه تربیتی و عاطفی، مخالفت با ازدواج دختران زیر ۱۸ سال تحت عنوان کودک همسری است».
تمام دم و دستگاه تبلیغی نظام اسلامی که در عمل، خود باعث و بانی این فاجعه هولناک است، به خط شد که از قتل فجیع دخترک سیزده ساله به دست پدرش، ضرورت کودک همسری را بیرون بکشد و روی دست بگیرد. این تمام راه حلی بود که این نظام در آستین داشت!
مادر رومینا هم از این هجوم نه فقط به دلیل لطمه سنگین روانی بعنوان مادر، که به دلیل قوانین اسلامی با تهدید گرفتن حق حضانت پسر ۶ سالهاش از سوی همسر قاتلش هم روبرو است.
کاملاً واضح است که در طی این روند مُدهش، هیچ نهاد حکومتی، گوش شنوا، و عزمی برای کمک ندارد. از پاسگاه محل، تا آموزش و پرورش، بهزیستی و . . . هیچ پناه و آغوش بازی استیصال و درماندگی دخترکی سیزده ساله را پیش از اینکه از خانه بگریزد و به مردی ۲۸ ساله پناه ببرد نه دیده و نه شنیده بود. وقتی هم که تکه پاره شد، باز در بر همان پاشنه چرخید. تنها صدایی که از دستگاه حکومتی برخاست در تأیید ازدواج کودکان و علیه بی بندوباری خانواده بود.
در تقابل با این جنایت فریاد اعتراض به بیپناهی کودک و قوانین ضد کودک از اعماق جامعه برخاست، در تجمعهای علیه فرزندکشی و در دفاع از حق کودک و حق زن، علیه قوانین و تبلیغات متحجرِ اخلاقی و تزریق خشونت و ناموس پرستی فریاد زده شد.
اگر رومینای سیزده ساله بهجای فرار و گریز از خانه، به پاسگاه روستایش، پناه میبرد چه اتفاقی میافتاد؟ کدام قانون، کدام حمایت، کدام پشتیبانی به دادش میرسید؟ کدام نهاد دانا و آشنا به مشکلات و معضلات نوجوانان و توانا به حل آن در پاسگاه حضور داشت؟ به جز آنکه دو دستی رومینا را تحویل رئیس خانواده یعنی، همان پدری که قرار است سر از بدن دخترش جدا کند بدهند!؟ به همان جایی که از آن گریخته بود بازگردانده شود!
نه قوانین حمایتی و نه موانع قانونی در مقابل اعمال چنین جنایتی وجود ندارد تا به داد دخترکی در دوران بلوغ در مقابل خشونت سازمان یافته در جامعه و تحمیل آن به خانواده برسد و نه امکانی برای بازدارندگی خشونت در خانواده.
اگر سرکوب بی امان (انجیاو)ها و تشکلهای مدافع حقوق زنان و کودکان نبود، میتوانستند نقش مهم و تعیین کنندهای برای پناه دادن به رومینا و رومیناها ایفا کنند.
جمهوری اسلامی با تیغ قصاص و دیه و ولی دم وارد کارزار میشود. ابزارهای بازمانده از قرون وسطی و عصر جهالت بشر که جایگاه تعیین کنندهای در قوانین فقهی و مجازات اسلامی دارند. به جای ریشهیابی و بازدارندگی از ارتکاب به جرم، به جای شناسایی ریشه و عوامل اجتماعی وقوع جرم، زن ستیزی و کودک ستیزی نهادینه شده در قوانین اسلامی را جاری میکند. یا خون می ریزد و میکشد یا خون به ناحق ریخته شده را نادیده میگیرد. و اینگونه، رومینا نه یک فرد، که نماد کودکیِ نیمه تمام و بر باد رفته میلیونها کودک و نوجوان میشود.
عدم تأمین امنیت کودکان و زنان بخشی جدایی ناپذیر از خشونت سازمان یافته حکومت اسلامی و معرفه آن است.
طی چهار دهه خشونت سازمان یافته حکومتی، نهایتاً از سال ۱۳۹۲ تا کنون لایحهای بی مصرف تحت عنوان «تأمین امنیت زنان در برابر خشونت» در دالانهای دولتی دست به دست میشود و به جایی نرسیده است. پس از هفت سال با تغییر نام و کسر کردن و کاهش محتوا، تتمه آن را هم تغییر دادند.
با حذف بندهای خشونت خانگی، ختنه زنان و جرائم ناموسی و سوءاستفاده ولی و سرپرست، تحت عنوان لایحه صیانت و کرامت و تأمین امنیت بانوان همچنان دارد در دالانهای دولتی میچرخد و خاک میخورد. هنوز که هنوز است همین را هم تصویب نکردند.
این انتهای نمایش مضحک دفاع از حقوق زنان در دست جمهوری اسلامی است.
جامعه اما برای پایان دادن به این مصائب راه را شناخته است. باید دست مذهب از قوانین و دولت کوتاه شود.
باید این بساط قرون وسطایی را برچید تا جان کودکان و صیانت جامعه را نجات داد. برای نجات جامعه و بازگرداندن حرمت و کرامت به جامعه، یک چیز باید به فرجام برسد، و آن به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و به دور ریختن تمامی این دمل چرکین است. تا جمهوری اسلامی و قوانین شریعه هست، این چرخه جنایت همچنان خواهد چرخید.:
نگاهی به اعدام نوید افکاری
اکبر قبادی چقاکبودی
خبرگزاری هرانا – روز شنبه، هرانا از انتقال نوید افکاری، زندانی سیاسی محکوم به اعدام و دو برادر او به بندهای بسته یا امنیتی زندان عادل آباد شیراز خبر داد.
در گزارش مورد اشاره هرانا پیش بینی کرده بود که در واکنش به موج گسترده حمایت های مردمی از این زندانیان، صدا و سیما قصد پخش فیلمی علیه آنان را دارد.
انتقال این زندانیان مسلما باعث قطع ارتباط آنها و سلب امکان واکنش آنان به ادعاهای مطروحه در این فیلم می شود.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شب شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۹ بخش خبری ۲۰:۳۰ در گزارشی با پخش قسمتی از اعترافات اجباری نوید افکاری سعی در اقناع افکار عمومی برای توجیه صدور حکم اعدام داشت.
پخش این فیلم در حالی است که روز شنبه ۱۵ شهریورماه هرانا در گزارشی از انتقال نوید افکاری، کشتی گیر ۲۷ ساله و زندانی سیاسی محکوم به اعدام در شب پنجشنبه ۱۳ شهریور به بند امنیتی “عبرت” زندان عادل آباد شیراز خبر داد. همچنین وحید و حبیب افکاری دو برادر وی نیز روز شنبه ۱۵ شهریور به بند ارشاد این زندان که دارای کمترین ارتباط با دنیای بیرون است منتقل شدهاند.
در جریان انتقال نوید، وحید و حبیب افکاری نیروهای گارد ویژه وارد بند شده و علاوه بر برادران افکاری شماری از زندانیان سیاسی نگران، که قصد جلوگیری از انتقال آنان را داشتند را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
یک منبع نزدیک به خانواده یکی از زندانیان محبوس در زندان عادلآباد شیراز در خصوص انتقال این افراد به بندهای عبرت و ارشاد به هرانا گفت: «روز شنبه، تماسهای زندان که قطع شد وحید داخل بند ۱۱ داد میزند و از ترس اینکه قرار است بیصدا نوید را جهت اعدام به سلول ببرند داد و بیداد میکند و ماموران او را همراه با ضرب و شتم توسط ماموران زندان به فضای بیرون بند منتقل میکنند، در این بین که میخواهند او را به بند ارشاد منتقل کنند نوید را میبیند که ماموران همراه با ضرب و شتم میخواهند او را به بند عبرت منتقل کنند، حبیب هم که پیش از این هنگام خروج از بند سیاسی توسط ماموران گارد زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، در راهروی رفتن به ملاقات متوجه این جریان میشود و هر سه نفر با ماموران در یک راهرو به هم برخورد میکنند. حبیب که میبیند ماموران نوید و وحید را با مشت و لگد و باتوم ضرب و شتم میکنند و گاز اشک آور به صورت آنها میزنند، به هدف کمک به نوید به سمت ماموران هجوم میبرد؛
نهایتا ماموران بیشتری از گارد زندان وارد شده و حبیب را نیز مورد ضرب و شتم قرار میدهند و نهایتا حبیب و وحید را به بند ارشاد و نوید را به بند عبرت منتقل میکنند.
در گزارش پیشین، هرانا با توجه به نشانه های موجود از احتمال پخش گزارشی در خصوص نوید افکاری در بخش خبری ۲۰:۳۰ در شب شنبه ۱۵ شهریورماه خبر داد.
همانگونه که هرانا پیشتر در گزارش خود بیان داشت، هدف از انتقال نوید افکاری به بندی امنیتی، قطع ارتباط او با دنیای بیرون و جلوگیری از واکنش یا پاسخگویی او به فیلم پخش شده بود.
نهایتا بخش خبری ۲۰:۳۰ شب شنبه ۱۵ شهریور در گزارشی با پخش قسمتی از اعترافات اجباری نوید افکاری سعی در اقناع افکار عمومی و سوء استفاده از احساسات مخاطبان، در توجیه صدور حکم اعدام برای نوید افکاری داشت. این در حالی است که گزارش تهیه شده در تلویزیون دولتی ایران با مستندات پرونده و دادنامه صادره علیه برادران افکاری تناقضات جدی دارد.
چرا دنیا به حمایت از “نوید افکاری” برخاست؟
دینا وایت، رئیس یوافسی بزرگترین سازمان برگزار کننده مسابقات رزمی ترکیبی و میزبان بهترین رزمی کاران این رشته در جهان به لغو حکم اعدام نوید افکاری فراخوان داد و گفت: اول اینکه او یک انسان است دوم اینکه او یکی از ماست و میتواند یکی از رزمندگان من باشد.
نوید افکاری و برادرانش در جریان اعتراضات مرداد ماه کازرون دستگیر شدند. این اعتراضات از سهشنبه ۹ مرداد ۹۷ آغاز شد. یکی از اولین مناطقی که تظاهرات در آن شکل گرفت، منطقه شاهپور جدید اصفهان بود.
دستگیری این سه برادر در ابتدا به دلیل مشارکت در تظاهرات علیه نظام انجام شد و احکامی نیز در همین رابطه برای آنها صادر گشت. اما در دادگاه مجدد آنها متهم به محاربه و قتل شدند.
این سه برادر پس از دستگیری به سرعت زیر شکنجههای شدید قرار گرفتند تا مجبور به اقرار شوند. شاهین ناصری یک فوق لیسانس بازرگانی طی یک فایل صوتی به بی بی سی میگوید که شخصا شاهد شکنجه شدن نوید افکاری بوده است.او می گوید؛ «یک روز در آگاهی در راهرو صدای داد و بیداد و التماس شنیدم. سروان همراهم از من خواست که در راهرو بایستم تا او برگردد. رفت در یک اتاق را باز کرد. من هم از روی کنجکاوی رفتم ببینم چه خبر است.
دیدم دو نفر لباس شخصی در یک اتاقی با فحاشی و باتوم و لوله نوید را با بیرحمی تمام کتک میزنند. بهش میگفتند هر چی ما میگیم درسته. چیزایی که میگیم مینویسی یا نه؟ نوید هم التماس میکرد نزنید، من کاری نکردم. دستهاش هم میآورد روی سرش. یکی از مامورهایی که بعدا فهمیدم اسمش عباسی است همچین کوبید روی دستش که نوید ضجه بلندی زد و از حال رفت.مادر برادران افکاری بهیه نامجو در سخنانش که در یک ویدئو در اینستاگرام قرار داده است میگوید که پسرش وحید در اثر شکنجهها سه بار دست به خودکشی زده است. او را شکنجه میکردند تا علیه برادرش نوید اعتراف کند.
وحید افکاری درباره شکنجههایش گفته است؛ «روی صورتم پلاستیک میکشیدند و مرا تا مرز خفگی و مرگ پیش میبردند. دستها و شکم و پاهایم را به وسیله باتوم و اجسام سخت به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند و مکررا با الفاظ توهینآمیز و رکیک اهانت میکردند. مرا محکم میبستند و در بینیام الکل میریختند».
او در یک فایل صوتی گفته است. مجبور شده علیه خودش اعتراف کند. (فیلم زیر)در خبرها آمده که رئیس جمهور آمریکا نیز مخالفت خود را با صدور حکم اعدام برای نوید افکاری اعلام و از مقامات رژیم ایران خواسته بود که این حکم اعدام را لغو کنند.دبیرکل سازمان ملل متحد هم قاطعانه این حکم اعدام را محکوم کرد. سناتور آمریکایی مارکو روبیو نیز به حکم اعدام نوید افکاری واکنش نشان داد و آن را ناعادلانه خواند.
علاوه بر سیاستمداران، جمعی از ستارگان و قهرمانان کشتی المپیک و جهان از نوید افکاری حمایت کردند؛ ورزشکارانی مثل براندون اسلی، فرانک اشتابلر،سالی رابرتز، باجرانگ، سانگیتا فوگات، دیوی کربی، پیتر تائوبه، فانکی ، آیرون شیخ.در ایران نیز طی سه روز پیاپی هشتک اعدام نکنید و نوید افکاری را نجات بدهید مورد توجه کاربران اینترنت قرار گرفت و کاربران ایرانی خواهان لغو اعدام او شدند.مشرق نیوز وابسته به نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی در واکنش به کارزار بینالمللی علیه حکم اعدام معترضان ایرانی نوشته: بعد از اعلام خبر محکومیت “نوید افکاری” بار دیگر دستگاه فشار رسانه ای ضد انقلاب به کار افتاده تا از فرد محکوم به اعدام، یک “مظلوم بیگناه” تصویر کند و با ایجاد فشار تبلیغاتی، جلوی اجرای حکم را بگیرد.
خیزش اعدام شدنی نیست
منصور امان: حاکمان بی اعتبار ج.ا در هراس از خیزشهایی که به کمین شان نشسته، به چوبه های دار پناه برده اند. آنها با گردانندن پرونده سه تن از بازداشت شدگان اعتراضات آبان بین دوایر تشریفاتی قضایی که با هدف تبلیغات و خبر سازی صورت می گیرد، در حال زمینه چینی و تدارُک اعدام این مُعترضان هستند.
در همین راستا سُخنگوی دستگاه قضایی از “تایید حُکم اعدام” امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی در “دیوان عالی کشور” خبر داده است. آقای غلامحسین اسماعیلی در همین حال برای آرایش قضایی سرکوب و آب و تاب دادن به دسیسه چینی برای قتل مُعترضان پای چند دایره و پروسه اداری دیگر را نیز به میان کشیده و “دادرسیهای فوق العاده یا اعمال ماده ۴۷۷ یا هر موجب قانونی دیگر” را نیز بر فراز پرونده آویخته است.جنایت انجام شده ای که “نظام” در پُشت سر دارد، اعدام دیاکو رسول زاده، از اهالی روستای “دریاز”– مهاباد و صابر شیخ عبدالله، دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد بیمه است. این دو شهروند کُرد روز سه شنبه ۲۴ تیر پس از گذراندن نزدیک به هفت سال زندان، اعدام شدند. در سناریوی ریشخندآمیزی که دستگاه امنیتی ج.ا علیه این دو نوشته بود، آنها به “بُمب گذاری در رژه نیروهای نظامی” مُتهم شده بودند. به سه مُعترض آبان نیز به همین شیوه پرونده سازی، اتهامات گوناگونی نسبت داده شده است که با هر بار برپایی نمایش تبلیغاتی سُخنگوی قُوه قضایی، نوع یا روایت تازه ای از آن ارایه می شود.
اما این تنها رُسوایی دستگاه قضایی نیست؛ هیچیک از محکومان یاد شده به وکیل دسترسی نداشته اند، دادگاه آنها به طور مخفی برگزار شده و در نهایت با اتهاماتی مُحاکمه شده اند که اساس آن اعترافات اجباری است و در جریان مُحاکمه از سوی “مُتهمان” پس گرفته شده.
با این همه، شیوه و چگونگی روند قانونی مُحاکمه در اینجا یک موضوع فرعی است؛ دُرُشت نویسی اعدام و خون ریزی مساله ای مربوط به جُرم یا اتهام نیست، بلکه هدفی سیاسی را تعقیب می کند که بی واسطه به بقای حاکمیت می رسد. کسی بیشتر و روشن تر از خود حاکمیت هراس از توفانی که در برابر دیدگانش در اُفق مشغول شکل گرفتن است را بیان نمی کند. سُخنان رهبران و پایوران حُکومت و مُحتوای رسانه های رسمی مملو از اشاره های سربسته یا صریحی است که نسبت به “طُغیان خشم مردُم”، “شورش گُرسنگان”، “راه افتادن سیل” و جُز آن هُشدار می دهد.
حاکمان ج.ا و گُماشتگان آنها که می کوشند با احکام تبهکارانه و فرستادن جلادان به رژه، جامعه را از تکان باز دارند و میخکوب کنند، می توانند بازتاب اجتماعی اقدامات خود را مُرور کنند تا دریابند کُجا ایستاده اند. همه می دانند و می توانند حس کنند که حاکمیت از سر ترس و بُزدلانه در پشت دیوار وحشت خویش، شمشیر کشیده است. آنچه که در فضای اجتماعی کشور پیچیده نه بوی خونین اقتدار ج.ا، بلکه بوی وحشت و پوسیدگی آن است.
از این نظر، حاکمان رژیم ولایت فقیه دُرُست عکس آنچه که انتظار می کشند را از جامعه مُعترض دریافت می کنند. آنها قصد قُدرت نمایی و زهر چشم گیری کرده اند، اما جامعه از مانور شان پیام ضعف و واهمه می گیرد. خیزش آبان جامعه ایران را به لحاظ ذهنی به نُقطه ای فراتر از سطح ترور و سرکوب برده و رشته هایی که “نظام” برای اعدام خیزش می بافد را در همان گام نخُست پنبه می کند.
اعمال جنایتکارانه رژیم ولایت فقیه اما بدون تاثیر هم نیست؛ آنها مُحرکی برای مردُم دی و آبان است و شتاب ساعت سخت داوری شان!
منتشرشده در اخبار دیدگاهها برای زمینهسازی مسخره رژیم در مورد حکم اعدام نویدبسته هستند
مهسا شفوی
طبق ماده 220قانون مجازات اسلامی هرگاه پدر و جد پدری فرزندش رابکشد قصاص نمی شود. وبه پرداخت دیه قتل و تعزیر محکوم می شود.درحالی که بسیاری از قتل های که در خانه صورت گرفته توسط پدر بوده است اما قانون پدر را از این امر مستثنی می داند.
خب با این تفاسیر مکان امن برای کودکان کجاست؟
فقط در ماههای ابتدایی سال 99 به مدد فضای مجازی جامعه از چند خبر هولناک مطلع شد
که هر کدام ضربه ای مهلک به اعتماد جامعه نسبت به قوانین حاکم بود.
بادر نظر گرفتن برخی آداب و سنن ایرانیان که ریشه در فرهنگ دیرین ایشان بین ایلات و قومیتها دارد. فراری دادن دختر توسط خانواده پسری که به آن دختر علاقه به جهت ازدواج دارد امری رایج بوده. البته این اقدام نه فقط به خاطر مخالفت خانواده دختر که چه بسا جهت بزرگ جلوه دادن عشق و علاقه بین آن دو جوان بوده ودر پی آن بلافاصله دختر به عقد نکاح پسر در می آمده و هیچ فعل حرامی در آن نبوده.
حال آنکه در زمانهایی که پدر یا قوم و خویش پدرو مادری دختر با این وصلت مخالفت داشتند با ورود ریش سفیدان و بزرگان و میانجی گری طرفین معمولا مسئله ختم به خیر می شد. ولی حالا رومینا اشرفی بدست پدر خود کشته میشود.
در این مقال به رومینا اشرفی میپردازیم.
دردناک اینکه وکیل مادر رومینا به این موضوع اشاره کرد. شواهد و مستنداتی وجود دارد که پدر رومینا به تحریک اقوام خود وحتی بدون اشاره به موضوع دختر خود با یکی از اقوام که دانشجوی حقوق بوده در رابطه با حکم قانونی قتل فرزند مشاوره دریافت کرده. (منبع همشهری آنلاین). پس دچار جنون آنی نشده و کاملا از قبل آماده ارتکاب این عمل فجیح بوده. و رومینای 13 ساله دیگر درمیان ما نیست.....
این فقط نیست ریحانه عامری به گونه ای دیگر در مرداب جهل فرهنگی و رفتاری پدر غرق به خون می شود. که جنایتی بس هولناک بود.
واین قطعا بخش کوچکی از جنایات اینچنینی می باشد که کشف و رسانه ای شدند .و
و چرا؟
دلیل و سبب بروز چنین اتفاقات را باید با دقت و موشکافانه بررسی کرد. درکشور پهناور ایران که در مرور زمان و تاریخ کهن خود صاحب سلایق رفتاری، مذهب و فرهنگ های گوناگونی شده سوال اینست؟
1.آیا نباید قوانین به کمک جامعه در برابر بروز حوادثی اینچنین باشد؟
2.آیا قانون گذار خود مشوق سیاست کردن فرزندان توسط پدران نیست؟
3.آیا مرزهای بین مذاهب یا قبایل نباید در برابر قانون از بین برود؟
حکم پدر رومینا اشرفی صادر شد و در قبال گرفتن جان نوجوان بی دفاعش آن هم به شکلی فجیح به9 سال حبس بسنده شده. که خب قائدا به دلیل نداشتن سابقه کیفری بر حسب تعضیر با تحمل دو سوم از این مقدار احتمالا آزاد خواهد شد. (برای کشتن دختری 13 ساله آن هم با داس)
فکرش را بکنید جامعه نهایتا تا 9 سال دیگر میزبان جنایت کاری خطرناک خواهد بود.
4.آیا مادر رومینا توانسته از قاضی سوال کند پس حقوق مادر بر فرزند چیست؟اینها و همه سوالهای گوناگون از این قبیل قتل های خانوادگی منتظر قوانین بازدارنده و جامع می باشند.
موسسین و هیئت تحریریه:
احمد حاجی قادر مرحومی
سحر حاجی قادر مرحومی
حلیمه حسن سوری
مصطفی حاجی قادر مرحومی
مدیر مسئول:
احمد حاجی قادر مرحومی
سردبیر:
سحر حاجی قادر مرحومی
ویرایش، چاپ و انتشار
حلیمه حسن سوری
مصطفی حاجی قادر مرحومی
ارتباط و تماس با ما:
مدیر مسئول و سردبیر
Email:
Sanahajighaderi@gmail.com
ahmadhajighadermarhomi@gmail.com
Tel.:
0۰۴۹17624430633
0049152185557551
آدرس پستی:
Alte Rathausstraße 40a
Twist 49767
Deutschland
ارزش هر شماره یک یورو
یادآوری:
- نشر هرگونه اثر، سخنرانی و اطلاعیه به معنی تائید نبوده و فقط بدلیل اعتقاد و ایمان راسخ به آزادی بیان و انتقال اندیشه می باشد.
- این نشریه با اعتقاد کامل به انتقال و گسترش افکار، استفاده و انتشار آثار چاپ شده در این نشریه را بدون هیچ محدودیتی آزاد می داند.
قدرت حق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر